شهادت امام هادی ع - 5

شهادت امام هادی ع - 5

شهادت امام هادی ع - 5

شهادت امام هادی ع - 5

شهادت امام هادی ع - 5
شهادت امام هادی ع - 5
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
نذر امام هادی(ع) و غربت تخریب سامرا شرمنده‌ام که شعر ندارم برای تو شعری

نذر امام هادی(ع)  و غربت تخریب سامرا


شرمنده‌ام که شعر ندارم برای تو
شعری که واژه واژه بگرید به پای تو
این شعر نیست، بغض فرو خورده‌ی من است
بغضی که سال‌ها شده دردآشنای تو
هر بیت شعر بر سرم آوار می‌شود
تا می‌کنم نگاه به صحن و سرای تو
اینجا بقیع نیست، ولی غرق حیرتم
یعنی چه آمده سر گلدسته‌های تو؟!
در چشم‌های ابری من خیمه می‌زند
یک شب هوای گریه و یک شب هوای تو
با دست خالی آمدم اینجا مرا ببخش
شرمنده‌ام که شعر ندارم برای تو
علی اصغر شیری


تعداد بازديد : 719
جمعه 27 اردیبهشت 1392 ساعت: 12:20
نویسنده:
نظرات(0)
ده بند ناقابل پیشکش به پیشوای دهم امام هادی (ع) امام ستاره ها ابر، بی پرده گفت رازش را آسمان قطره

ده بند ناقابل
پیشکش به پیشوای دهم
امام هادی (ع)

امام ستاره ها

ابر، بی پرده گفت رازش را
آسمان قطره ای تبسّم کرد
پیش پای تو باد را رقصاند
پرده را غرق در تلاطم کرد 1
 
تو امام ستاره ها هستی
کهکشان ها مجاورت هستند
با دعای تو نور می گیرند
ماه هایی که زائرت هستند
 
ماه ها - زاائران غمگینت -
از قضا و بلا خبر دارند
غصّه ات را چه خوب می فهمند
سال هایی که از تو سرشارند
 
سال هایی که سخت می گذرند
همچنان مانده اند در حرمت
سال هایی که...آه، جای گلاب
درد افشانده اند در حرمت
 
سامرا شهر غربت است آقا
جای خوبی برای ماندن نیست
تا ضریح تو مقتلی گویاست
احتیاجی به روضه خواندن نیست!
 
خون دل می خوری و می دانی
داغ دل را انار می فهمد 2
وقتی از راه می رسد پاییز
حسّ گُل را بهار می فهمد
 
بلبلان بغض کرده، می خواهند
همدم بی قراری ات باشند 3
شیرها التماس می کردند
خادم افتخاری ات باشند 4
***
شاعر شعرهای طوفانی
به تب آور جنون دریا را
باز هم در کویر غوغا کن
بتکان از سراب، دنیا را 5
 
ای نوای حماسی تو رسا
نغمه هایت طنین بیداری
به برآشوبی جهان از خواب
چشم های تو روشن است؟ آری

از نگاه مشعشعت پیداست
مرد چشم انتظار می آید
بعد از آن لحظه ی تماشایی
با تو دنیا کنار می آید

 

حسن خسروی وقار


تعداد بازديد : 99
جمعه 27 اردیبهشت 1392 ساعت: 12:19
نویسنده:
نظرات(0)
نقی مولای صبر نور نامت برده هادی رونق مهتاب را سوز قرآن خواندنت می گیرد از شب خواب را

      نقی مولای صبر

 

نور نامت برده هادی رونق مهتاب را

سوز قرآن خواندنت می گیرد از شب خواب را

 

آسمان نزدیک نزدیک است و می بیند زمین

معجزات نابی از آن گوهر نایاب را

 

چشم می بندی.شب است و سامرا بی نور و سرد

چشم را بگشای و روشن کن دل سرداب را

 

می شناسی مردمان بی مروت را تو خوب

دیده ای با چشم خود صد جعفر کذاب را

 

بزم خفاشان مجال نام پر نور تو نیست

شیر کُرنش می کند خورشید عالمتاب را

 

یا نقی سلطان مظلومان نقی مولای صبر

بعد ازین با نام تو پر می کنم هر قاب را

 

نغمه مستشارنظامی


تعداد بازديد : 157
جمعه 27 اردیبهشت 1392 ساعت: 12:17
نویسنده:
نظرات(0)
نقی نور است هدایت می کند نامت زمین و آسمانها را طراوت می دهد لحنت کویر خشک جانها را امام پیره

نقی نور است

هدایت می کند نامت زمین و آسمانها را

طراوت می دهد لحنت کویر خشک جانها را

 

امام پیرهای قوم بودی ,هشت سالت بود

تو می دانستی از اول نشان بی نشان ها را

 

ببخشایم اگر نام شما را بی وضو بردم

نقی نور است و چون آیینه می بندد زبانها را

 

زبانم قاصر است ای حضرت هادی مرا دریاب

که گم کردند بعضی هم زبانانم نشان ها را

 

دلم تنگ است خواهش می کنم مولای خوبی ها

که ننویسی به پای شاعران آن بد زبان ها را

 

ببین این اشکها را , غربتت را خوب می فهند

تو آن نوری که در زندان جلا می داد جانها را

 

خودت می بینی و می دانی و آگاه تر هستی

که فرزندت می آید تا ورای داستانها را...

 

دعا کن استجابت را برای ندبه های ما

جواب بد دلان را...بی دلان را...مهربان ها را...

 

نغمه مستشارنظامی


تعداد بازديد : 93
جمعه 27 اردیبهشت 1392 ساعت: 12:17
نویسنده:
نظرات(0)
یا هادی الائمه ع بسمه تعالي شور تو، روح مرا منزل به منزل می برد کشتی افتاده در گِل را به ساحل م
یا هادی الائمه ع

بسمه تعالي

 
 
شور تو، روح مرا منزل به منزل می برد
کشتی افتاده در گِل را به ساحل می برد
 
مرد صحرایی و با تو شوق باران هم سفر
 بوی بارانت مرا منزل به منزل می برد
 
عاقل و دیوانه محکومند، آری چشم تو
هم ز مجنون می برد دل، هم زِ عاقل می برد
 
«اهل بیت نور» هستید، «آسمان وحی» ، ها....!
«جامعه» ما را به شرح این فضائل می برد
 
ای حبیب غربت تو حضرت عبدالعظیم(ع)
شهر ری با اذن تو از کربلا دل می برد
 
مجلسی که یاد شام انداخت اندوه تو را
گاه سوی طشت و گاهی سوی محمل می برد
 
کربلا ، ظهر عطش، گودال سرخ قتلگاه
اشکهایت عشق را تا آن مراحل می برد

 

 

فاطمه نانی زاد


تعداد بازديد : 133
جمعه 27 اردیبهشت 1392 ساعت: 12:16
نویسنده:
نظرات(0)
آیینۀ چشم می کندم سیر حالتان حیرانم از روایت فعل محالتان مظلومی آن قدر که ندارند اتفاق حتی مورخان

آیینۀ چشم می کندم سیر حالتان

حیرانم از روایت فعل محالتان

مظلومی آن قدر که ندارند اتفاق

حتی مورخان به سر سن و سالتان

از میوه های علم شما سیر می شویم

حتی اگر به ما برسد سیب کالتان

نفرین به ما اگر به تمنای روشنی

بیرون بیاوریم سر از زیر بالتان

ابن الرضای دومی و سجده می کنیم

بر آفتاب مشرقی بی زوالتان

هر کس که سائل کرمت شد کریم شد

کوچک شد آن که پیش تو، عبدالعظیم شد


تعداد بازديد : 153
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت: 6:46
نویسنده:
نظرات(0)
به دل خسته ی این قافله امـدادی کن روضه بر پا شده از محفل ما یـادی کن چه قَدَر صبرکنی گوشه

به دل خسته ی این قافله امـدادی کن 

        روضه بر پا شده از محفل ما یـادی کن

چه قَدَر صبرکنی گوشه ی زندان غمت   

      لااقل پیش خــدا صحبت آزادی کـن

شیر وحشی بزند بوسه به خاک قدمت    

    پیش صیـاد بـرو یک تنـه صیادی کن

سامرا بهـر گـدایی ز تـو شهرت دارد   

       بـاز تکـرار همـان سنت اجـدادی کن

چنـد سالی شده ویران حرم پاک شما   

        فکـر یک بارگـه و پنجـره فولادی کن

احمدایرانی نسب


تعداد بازديد : 115
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت: 6:46
نویسنده:
نظرات(0)
ز غم بی کسی اشک بصرش می ریزد زهر آتش به میان جگرش می ریزد فاطمه آمده و با دل خون می نگرد که ز سرش

ز غم بی کسی اشک بصرش می ریزد

زهر آتش به میان جگرش می ریزد

فاطمه آمده و با دل خون می نگرد

که ز سرشاخه طوبی ثمرش می ریزد

این به کنج قفس افتاده چه آمد به سرش

که اگر باز کند بال، پرش می ریزد

او شرار از دل پر تاب و تبش می ریزد

که چرا فاطمه خون از کمرش می ریزد

سامرا مثل مدینه شده و باز علی

نام زهرا ز لب نوحه گرش می ریزد

بزم کفار که رفت و بد و بیراه شنید

بر سرم خاک چه خاکی به سرش می ریزد

لابد افتاده به یاد سر پاکی در تشت

که شراب آمده و دور و برش می ریزد

خواهرش مقنعه دارد به سر اما زینب

ناگهان پوشیه پیش نظرش می ریزد


تعداد بازديد : 167
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت: 6:45
نویسنده:
نظرات(0)
با سر انگشتم نوشتم آه... باران گریه کرد پشت شرمِ شیشه جاری شد خرامان گریه کرد تیرگی ها را که باران

با سر انگشتم نوشتم آه... باران گریه کرد

پشت شرمِ شیشه جاری شد خرامان گریه کرد

تیرگی ها را که باران از نگاهِ گریه شست

شاعری مهمان دریا شد پریشان گریه کرد

در هجوم کشف های ناگهانی گُر گرفت

شعله زد چشم غزل چون دید قرآن گریه کرد

تا که پرسیدم چرا نام تو کمتر خوانده اند

چشم ماهی های دریا در بیابان گریه کرد

آه ای دریای نور، ای مهربان، ای لطف محض

در جوابم یک حرم، در خاک و ویران گریه کرد

هادی ای مظلوم گمنامِ تبارِ فاطمه

غربتِ نامِ تو را اندوهِ باران گریه کرد


تعداد بازديد : 185
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت: 6:45
نویسنده:
نظرات(0)
آیاکه شود باز ببینم وطنم را آرام کنم سینه ی پر از محنم را دلتنگ مناجات سحر های بقیعم با مادر غمدی

آیاکه شود باز ببینم وطنم را

آرام کنم سینه ی پر از محنم را

دلتنگ مناجات سحر های بقیعم

با مادر غمدیده بگویم سخنم را

از سوز عطش تار شده راه نگاهم

آخر چه کنم ؟ لرزش دست و بدنم را

آتش زده بر جان و دلم صوت حزینی

سخت است تماشا کنم اشک حسنم را

آن روز که در گوشه ویرانه نشستم

لرزاند ، غم عمه ی سادات تنم را

من کشته ی بی حرمتی بزم شرابم

با آنکه نبسته لب چوبی دهنم را

آن روز که آمد به میان حرف کنیزی ...

سخت است که تفسیر نمایم سخنم را

ناموس خدا ، خیره سری ، چشم حرامی

سر بسته گذارید بلای کهنم را

در این دم آخر به خدا یاد حسینم

زیر سرم آماده نهادم کفنم را

تشییع تن سالم من کار ندارد

غارت ننموده است کسی پیرهنم را


تعداد بازديد : 145
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت: 6:44
نویسنده:
نظرات(1)
بالاتری ز مدح و ثنا أیها النقی ابن الرضای دوم ما أیها النقی با حبّ تو عبادت ما عین بندگی ست ها

بالاتری ز مدح و ثنا أیها النقی

ابن الرضای دوم ما أیها النقی

 

با حبّ تو عبادت ما عین بندگی ست

هادی آل فاطمه یا أیها النقی

 

دارم ولی شناسی خود را ز نور تو

مولای من ولی خدا أیها النقی

 

با آن نقاوت نقوی یک نگاه کن

پاکیزه کن وجود مرا أیها النقی

 

با صد امید همچو گدایان سامرا

پر می کشیم سوی شما أیها النقی

 

بخشنده تر ز حاتم طائی تویی تویی

مسکین ترم ز هرچه گدا أیها النقی

 

من هرچه خواستم تو عنایت نموده ای

یک حاجتم نگشته روا أیها النقی

 

گردد جوانی ام همه ترویج مکتبت

جانم شود فدای تو یا أیها النقی

 

باید برای غربت تو بی امان گریست

با ناله هاي حضرت صاحب زمان گریست

 

شرمنده از قدوم تو چشمان جاده بود

دشمن سواره آمد و پایت پیاده بود

 

آن ناخن شکسته و آن کاروان سرا

توهین به ساحت تو برایش چه ساده بود

 

بارانی ست از غم تو چشم سامرا

با دیدن تو اشک ملک بی اراده بود

 

وقتی که آسمان ز غمت سینه چاک شد

دیدی که عرش سر روی زانو نهاده بود

 

زهر ستم چه با جگر پاره پاره کرد

دیگر نفس ... نفس ... به شماره فتاده بود

 

شکر خدا که دشمن تو خیزران نداشت

هر چند دل ، شکسته از آن بزم باده بود

 

آقا بیا و با دل غرق به خون بخوان

از آن سه ساله که پدر از دست داده بود

 

جانش رسید بر لبش از ضربه های چوب

وقتی کنار طشت طلا ایستاده بود

 

آرام قلب خسته اش از دست رفته بود

چشم به خون نشسته اش از دست رفته بود

یوسف رحیمی


تعداد بازديد : 71
چهارشنبه 25 اردیبهشت 1392 ساعت: 10:34
نویسنده:
نظرات(0)
امام هادی النقی(ع)-مناجات و شهادت نام تو را در دفتر خاتم نوشتند هادی نسل حضرت آدم نوشتند ما راه

امام هادی النقی(ع)-مناجات و شهادت


نام تو را در دفتر خاتم نوشتند

هادی نسل حضرت آدم نوشتند

ما راه و رسم نوكری را برگزیدیم

چون كه شما را رهبر عالم نوشتند

یك قطره از مدح تو را كه ثبت كردند

دیدند بالاتر ز صدها، یم نوشتند

هر كس كه از نام شما یك بار دم زد

نام ورا مداح عیسی دم نوشتند

جزو ارادتمندهای روضۀ تو

شكر خدا كه نام ما را هم نوشتند

خوشبخت آن هایند كه مست تو هستند

بدبخت آن هایی كه از تو كم نوشتند

از داغ مظلومیتت آقای عالم

چشمان ما را چشمۀ زمزم نوشتند

نام تو را پروردگارت گفته هادی

چون در كرامت مثل بابایت جوادی

قطعاً مسیحا هم به فرمان تو باشد

پای كلاس درس عرفان تو باشد

ذكر دعای جامعه زیباست اما

زیباترش اینكه در ایوان تو باشد

پای دعای جامعه می خواهم آقا

ابواب ایمان وا به دامان تو باشد

با یك نگاهت صاحب ملك زمین است

آن كس كه یك لحظه پریشان تو باشد

وقتی محالّ معرفت الله هستی

باید همه عالم سر خوان تو باشد

حتی مسیحی ها ارادت بر تو دارند

این هم ز الطاف فراوان تو باشد

آقا سلاطین جهان را بنده كردی

با یك نگاهت بردگان را زنده كردی

شكر خدا یك عمر دستم را گرفتی

درس كرامت از خود بابا گرفتی

اینكه دو عالم روضه خوان غربت توست

ارثی ست كه از غربت مولا گرفتی

با یك دمت ارض و سما را زنده كردی

تو گوی سبقت از دم عیسا گرفتی

یاد رقیه كرده ای آن لحظه ای كه

در اوج غربت در خرابه جا گرفتی

وقتی تو را بردند در خان الصعالیك

روضه برای زینب كبری گرفتی

در زیر پایت آسمان از جاش پا شد

از بركت تو سامرا عرش خدا شد

نامت علی بود و غریبی را چشیدی

بار غم و غربت به دوش خود كشیدی

صحن و سرای خاكی ات این را به من گفت

بعد از شهادت هم تو روز خوش ندیدی

آقا شنیدم روضه خوان یاس بودی

با روضه های مادرت زهرا خمیدی؟

ابن الرضایی كه علی بوده ست نامت

در كوچه ها آیا تو هم طعنه شنیدی؟

آیا درِ باغ تو را آتش كشیدند؟

آیا تو هم از دست این مردم بریدی؟

آیا طناب افتاد دور گردن تو؟

قطعاَ در آتش همسر خود را ندیدی

با اینكه تو جان داده ای از ظلم و كینه

اما امان از روضۀ شهر مدینه

آتش به روی یاس و نیلوفر كشیدند

شعله به باغ سبز پیغمبر كشیدند

در جنت الاعلی پیمبر روضه خوان شد

وقتی قباله از كف مادر كشیدند

قلب تمام عرشیان شد پاره پاره

شمشیر ها را تا كه بر حیدر كشیدند

دیگر ملائك لانه ها را ترک كردند

از بعد زهرا از مدینه پر كشیدند

چندی گذشت و در دل گودال خونین

بر روی عشق فاطمه خنجر كشیدند

وقتی سر بابا به روی نیزه ها رفت

از دختران بی پدر معجر كشیدند

بابا ز روی نیزه صدها مست می دید

بر صورت اطفال جای دست می دید


تعداد بازديد : 173
سه شنبه 24 اردیبهشت 1392 ساعت: 16:55
نویسنده:
نظرات(0)
يا مظلوم يا امام هادى (ع) اى امام دهم از نسل طهورا ، هادى(ع) ثمر پاك تو شد يوسف زهرا ، هادى(ع) جگرت
يا مظلوم يا امام هادى (ع)
اى امام دهم از نسل طهورا ، هادى(ع)
ثمر پاك تو شد يوسف زهرا ، هادى(ع)
جگرت سوخت  ، فتادى تو به ياد جدّت
ولى افسوس نَبُد حضرت سقا ، هادى (ع)

اصغر چرمى

تعداد بازديد : 107
سه شنبه 24 اردیبهشت 1392 ساعت: 16:55
نویسنده:
نظرات(0)
امام هادی النقی(ع(-شهادت من کیستـم؟ دهُـم ولــی‌اللهِ ‌اکبـرم چـارم علـی سلالــۀ پـاک پیمبـرم قـ

امام هادی النقی(ع(-شهادت


من کیستـم؟ دهُـم ولــی‌اللهِ ‌اکبـرم

چـارم علـی سلالــۀ پـاک پیمبـرم

قـرآن روی دسـت جــواد‌الائمــه‌ام

ابن‌الرضــای دوم زهــرای اطهـرم

دور از مدینه مانده و در اوج درد و غم

تنهایـم و غریبـم و بی‌یـار و یـاورم

زندان نبود بس که در آن حبس غم‌فـزا

کردنـد حفـر، قبـر مــرا در بـرابرم

آتش برآیـد از دهنش در دل جحیم

آن بی‌حیا که کرد جسارت به مادرم

زوار قبـر جــد مـرا کشت بـی‌گناه

از آن حـرام‌زاده همیـن بـود بـاورم

وقتی مرا به جانب بزم شـراب بـرد

آمـد سـر بریـدۀ جـدم بـه خـاطرم

ظلمی که دیدم از متوکل به عمر خویش

من دانـم و خـدا که چه آورد بر سرم

هر روز و شب رسید به قلبم شراره‌ای

هر صبح و شام، لشگر غم ریخت بر سرم

"میثم!" ز سـوز سینۀ ما گفته‌ای بگو!

من از کـرم شفیـع تو فردای محشرم


تعداد بازديد : 101
سه شنبه 24 اردیبهشت 1392 ساعت: 16:54
نویسنده:
نظرات(0)
امام هادی النقی(ع)-مناجات و شهادت از همان ابتدایت ای آقا شده ام آشنایت ای آقا من فقیر و یتیم و م

امام هادی النقی(ع)-مناجات و شهادت


از همان ابتدایت ای آقا

شده ام آشنایت ای آقا

من فقیر و یتیم و مسکینم

من گدایم گدایت ای آقا

با ظهور هلال ماه رجب

می شوم مبتلایت ای آقا

می شود پهن بین هر خانه

سفره های غذایت ای آقا

دست و دل بازیت چه بسیار است

کرده غوغا عطایت ای آقا

پدر و مادرم به قربانت

همه چیزم فدایت ای آقا

تا زمانی که من نفَس دارم

می نویسم برایت ای آقا

می نویسم که خیلی آقایی

می نویسم که ابن زهرایی

تویی «آقا» و ما همه «بنده»

ظرف ما از وجودت آکنده

مهبط الوحی و معدن العلمی

علم در پیش تو سرافکنده

نه که یک مرتبه... هزاران بار

داده ای تو خبر ز آینده

هادی راه ما احادیثت

نظراتت همیشه سازنده

کوری چشم دشمنان حسود

تویی آن آفتاب تابنده ...

... که همیشه هدایتت باقی ست

پرتو نور توست پاینده

کافی است تا کمی اشاره کنی

شیر در پرده می شود زنده

تویی آن کس که می زند زانو

پیش پای تو شیر درّنده

چه کسی گفته که تو بی یاری؟!

لشکری از فرشتگان داری

با وجود تو کیمیا دارم

خوش به حالم که من تو را دارم

حال و روز مرا ببین آقا

شوق دیدار سامرا دارم

دل من لک زده برای حرم

تا بیایم حرم، دعا دارم

مطمئنّم که می رسم پابوس

چون که یار گره گشا دارم 

نوکری روسیاه و بد داری

دلبری خوب و با وفا دارم

با دعای تو بچه هیأتی ام

بین هیأت «بروـ بیا» دارم

می زنم لطمه بر سر و صورت

در عزای تو من عزادارم

بعد از آنی که زهر نوشیدی

به خودت بین حجره پیچیدی

باز هم رنج بی حساب ای وای

باز هم روضه و عذاب ای وای

بی حیاهای مست و لایَعقل

کارشان کار ناصواب ای وای

بی اجازه هجوم آوردند

به در بیت آفتاب ای وای

نیمه ی شب شبیه اجدادت

می دویدی چه با شتاب ای وای

پشت مرکب کشان کشان رفتی

وَ شدی نقش بر تراب ای وای

وارث حیدری و جا مانده

روی دستت رد طناب ای وای

چیده شد در مقابل چشمت

جام های پر از شراب ای وای

با تماشای بزم باده و جام

زنده شد خاطرات مجلس شام

روضه می خواند و بر دهان می زد

آتش روضه را به جان می زد

با همان سوز سینه و اشکش

تیشه بر ریشه ی خزان می زد

روضه ها روضه های سختی شد

چه گریزی در آن میان می زد! ...

...خنده های یزید بی احساس

طعنه هایی به جدّمان می زد

جلوی چشم دخترش، نامرد ...

  ... به لبش چوب خیزران می زد

ناله می زد تو را خدا بس کن

ولی عمداً چه بی امان می زد

می دوید او به سمت بابایش

به روی خود دوان دوان می زد

به عمو جان خود توسل کرد

حرف هایی به پهلوان می زد

ناگهان مثل فاطمه افتاد

عاقبت از غم پدر جان داد


تعداد بازديد : 139
سه شنبه 24 اردیبهشت 1392 ساعت: 16:54
نویسنده:
نظرات(0)
امام هادی النقی(ع)-مناجات و شهادت ما بنده ایم و غیر تو مولا نداریم در هر دو دنیا جز شما آقا نداری

امام هادی النقی(ع)-مناجات و شهادت


ما بنده ایم و غیر تو مولا نداریم

در هر دو دنیا جز شما آقا نداریم

تنها پُل ما تا خدا هستید و جز این

راهی دگر تا عالم بالا نداریم

وقتی دعای جامعه خواندیم دیدیم

بهتر از این آئینۀ تقوا نداریم

هر کس تولای تو را در دل ندارد

کاری به کار او در این دنیا نداریم

هر چند ما مدح تو را گفتیم، امّا

ما قطره ایم و راه بر دریا نداریم

گر دیگران صد آرزو در سینه دارند

ما آرزویی غیر سامرّا نداریم

امروز دل را خانۀ مِهر تو کردیم

در سینۀ خود غصۀ فردا نداریم

گر دامن خود را ز دست ما نگیری

بیمی به دل از روز وانفسا نداریم

بزم شراب و آیۀ تطهیر ای وای

در دل از این اندوه جز غوغا نداریم

از شعلۀ داغ شما آتش گرفتیم

پروانه سان از سوختن پروا نداریم

جز اشک بر فرزند زهرا چون «وفائی»

چیـزی برای عـرضه بر زهرا نداریم


تعداد بازديد : 139
سه شنبه 24 اردیبهشت 1392 ساعت: 16:53
نویسنده:
نظرات(0)
امام هادی النقی(ع)-شهادت به آسانی تو را بردند تا بزم شرابی که... میان شهر، از پیش هزاران چشم خواب

امام هادی النقی(ع)-شهادت


به آسانی تو را بردند تا بزم شرابی که...

میان شهر، از پیش هزاران چشم خوابی که...

نمی دیدند معصومیت عمق نگاهت را

شبی که رد شدی از کوچه ها مثل شهابی که...

تو را بردند تا دارالخلافه در سکوتی سرد

دو چشمت خون، دو دستت بسته، با حال خرابی که...

و این مستی که افتاده ست روی تخت عصیانش

به سر دارد هوای زنده ماندن چون حبابی که...

خلافت با تمام حشمتش چون ذره ای ناچیز

ز جا برخاسته در پیش پای آفتابی که...

تعارف می کند جامی به مردی که خودش ساقی است!

مخیر می کند او را میان انتخابی که...

حضور دیگرش شعر است و با شیوایی طبعش

امامم می سراید لاجرم اشعار نابی که...

در آن بزم پُر از آلودگی ها با مضامینش

نماند چهره ی تزویر در پشت نقابی که...

و روشن می شود حق تو بر اهل زمین وقتی

ز پشت ابرها بیرون بیاید آفتابی که...


تعداد بازديد : 135
سه شنبه 24 اردیبهشت 1392 ساعت: 16:53
نویسنده:
نظرات(0)
لابه لای آه دلم، یه غصه فریاد می کشه اشکامو مخفی می کنم اما چشام داد می کشه زخمی که توی سینمه ، هی

لابه لای آه دلم، یه غصه فریاد می کشه

اشکامو مخفی می کنم اما چشام داد می کشه

زخمی که توی سینمه ، هیچ جوری مرهم نداره

به یاد یک حرم شبا، تا صبح دلم عزاداره

این روزا روضه می گیرم، به یاد روضه ی غمش

روم نمیشه بگم شده، چه ها به صحن و حرمش

خنده هامون گریه دارن، فصل عزا و شادیه

دلم خراب حرمه، آقام امام هادیه

قامت گلدسته تو، اگه یه ذره خم شده

کی گفته بغض دشمنت ، میون ماها کم شده

سینه زنت تا عمر داره، به داشتن تو می نازه

پا بده با سرش می آد، صحن .و سرات و می سازه

یه روز می آد که اون حرم، تو گریه جا می گیریم

توی طواف سینه زنات، شور یا زهرا میگیریم

شما امامی و عزیز، اما شکسته حرمت

عرش خدا آتیش گرفت، تو شعله های غربتت

گوشه زندان می چکه، بارون زچشمای شما

آقا چرا ورم داره، زیر کف پای شما

تشنگی اذیت می کنه، عطش نشسته تو گلوت

میگن جای تازیانس، آقا به روی سر و روت

چند ساله بین زنجیرا، نشسته در تاب و تبی

چند ساله که عزادار روضه ی عمه زینبی

چند ساله که صحن خونت، پرچم لاله می زنی

ناله ی غسل کفن، طفل سه ساله می زنی

همه می دونن خون ما، وصل به رگهای شماست

همه می دونن شونمون، زخمی داغ کربلاست

هرجایی بریم آخرش، گریمون توی شور و شین

اینه که مستی می کنیم، فقط با ذکر یا حسین

 روح الله عیوضی

 


تعداد بازديد : 159
سه شنبه 24 اردیبهشت 1392 ساعت: 16:50
نویسنده:
نظرات(0)
عطر عبایت باران شدم از شوق پریدن به هوایت شد کفتر بی‌گنبدِ تو، باز رهایت ای صاحب آن «جامعه‌» پر شد

عطر عبایت

باران شدم از شوق پریدن به هوایت
شد کفتر بی‌گنبدِ تو، باز رهایت

ای صاحب آن «جامعه‌» پر شده از عشق!
خالی است چرا این همه در جامعه جایت؟

گفتی: «فَتَحَ اللهُ بِکُم» پنجره وا شد
گفتی: «و بِکُم یَختِم» و دل کرد هوایت

کی می‌رسد آن «اَشرَقَتِ الارض» بنورت
کی مست شود جامعه از جام  دعایت

هر نیمه شب از ذکر تو روشن شده عالم
مستند ملائک همه از عطر عبایت

در بزم شراب آه! بگو مستِ خدایی
شاید متوکل کند اینگونه رهایت

رخصت بده یک لحظه که این پرده بیفتد
تا کاخ و ستونهاش بیفتند به پایت

وقتی که امامی و علی هم شده نامت
پیداست که در سامره شاهست، گدایت

یاد نجف افتادم و اشکم شده جاری
کو گنبد و گلدسته و ایوان طلایت؟

«اَنتم شُفَعائی» خبری بود که ما را
بُرد از دل شب تا سحری پشت صدایت

آه از تو چه پنهان، ... چه بگویم... فقط اکنون
دست من و دامان تو و لطف خدایت

قاسم صرافان


تعداد بازديد : 89
سه شنبه 24 اردیبهشت 1392 ساعت: 16:49
نویسنده:
نظرات(0)
رود از راز و نیاز تو حکایت می‌کرد نور را عمق نگاه تو هدایت می‌کرد ماه اگر ـ ذکر به لب ـ گِرد زمین م
رود از راز و نیاز تو حکایت می‌کرد
نور را عمق نگاه تو هدایت می‌کرد

ماه اگر ـ ذکر به لب ـ گِرد زمین می‌چرخید
صورت ماهِ تو را داشت زیارت می‌کرد

دهمین بار هوالحق متجلی شده بود
چارمین بار علی بود امامت می‌کرد

درد را نسخه‌ی خال تو شفا می‌بخشید
عاشقان را دل نرم تو شفاعت می‌کرد

«و بِکُم عَـلَّمَنا الله»  تو می‌خواندی و...آه!
آه از این شهر که بی قبله عبادت می‌کرد

جامعه قافیه‌ات را که به خود باخته بود
«طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد»

متوکل به تماشای شرابت آورد
به دل مست تو از بس که حسادت می‌کرد

و نفهمید که مستی اثری بود که داشت
با طلوع تو به هر ذره سرایت می‌کرد

«از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر»
وقتی از پنجره‌ی شعر صدایت می‌کرد

کوه هر صبح به صبر تو سلامی می‌داد
ماه هر شب به رخت عرض ارادت می‌کرد

ری پُر از عطر سخن‌های تو می‌شد وقتی
حضرت عبدالعظیم از تو روایت می‌کرد

شاه بخشنده! نرو، بی تو گدایان چه کنند؟
سامرا داشت به دستان تو عادت می‌کرد
قاسم صرافان

تعداد بازديد : 193
سه شنبه 24 اردیبهشت 1392 ساعت: 16:49
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 14
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف