شهادت امام هادی ع - 2

شهادت امام هادی ع - 2

شهادت امام هادی ع - 2

شهادت امام هادی ع - 2

شهادت امام هادی ع - 2
شهادت امام هادی ع - 2
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
اسماعیل شبرنگ شاهد چهارشنبه 1394/02/2 امام هادی النقی(ع)-شهادت من از احوال حریمت آقا... شدت فاجعه را می
 

امام هادی النقی(ع)-شهادت

 

من از احوال حریمت آقا...

شدت فاجعه را می خوانم...

با دل خسته مفاتیح به دست...

خط به خط جامعه را می خوانم...

 

عادت دست شما احسان است...

من به دنبال کرم آمده ام...

از گدایان قدیمی توٱم...

بازهم سمت حرم آمده ام...

 

اینقدر آه نکش می سوزم...

از دلم زمزمه بر می خیزد...

تا که بر روی زمین می افتی...

ناله ی فاطمه بر می خیزد...

 

چشم خونین تو امشب آقا...

راوی واقعه ی عاشوراست...

یاد غم های حسین افتادی...

سامراء شعبه ای از کرببلاست...

 

تشنه بودی و پریشان احوال

وسط بزم شراب افتادی

در همان حین که گریان بودی

یاد احوال رباب افتادی

 

زیر لب نوحه کنان می گفتی

جای هر تکه کلامی...ای وای

زینب و مجلس رقص و شادی

عمه و چشم حرامی ای وای

 

آن که بر ساحت قدسی شما

غرق در کینه اهانت کرده

چند روزی است به دلدار حسین

به ابالفضل جسارت کرده

 

برسد کاش ببینیم همه

حال او عبرت بین المللی ست

شک ندارم...به خدا می دانم

پاسخش با خود عباس علی ست

 

ما کجا...درک ابالفضل کجا؟!!

عقل کو تا که تورا فهم کند

وای از آن دم که غضبناک شوی

باید اینبار خدا رحم کند

 

اسماعیل شبرنگ


تعداد بازديد : 177
پنجشنبه 03 اردیبهشت 1394 ساعت: 11:10
نویسنده:
نظرات(2)
غریب آقام... بی هوا درب خانه ات وا شد عده ای نانجیب آمده اند بین سجده، بدون عمامه پیِ تو ای غریب آمد�

غریب آقام...

بی هوا درب خانه ات وا شد

عده ای نانجیب آمده اند

بین سجده، بدون عمامه

پیِ تو ای غریب آمده اند


می کِشد با دو دستِ بسته تو را

دل به تقدیر داده بودی تو

دشمنانت سوار بر مرکب

پشت مرکب پیاده بودی تو

 


جان فدایت که روضه خوان بودی

یادِ نور دو عین افتادی

عقب قافله زمین خوردی

یادِ بنتُ الحسین افتادی

 


تا رسیدی به کاخ آن ملعون

پر و بالت تمام خاکی شد

ذره ای از بها نمی افتد

گیرم اصلا امام خاکی شد

 


متوکل شراب آورد و...‌

بعد از آن هم کمی به تو خندید

طعنه زد لااقل بخوان شعری

شعر خواندی...وجودِ او لرزید

 

دل زهراییت شکست آن جا

یادت افتاده بود بزم شراب

یاد دندان و خیزران بودی

یادت افتاده بود اشک رباب

 


یادت آمد شراب را می ریخت

به روی زخم دیده ی جدت

چشم عباس خیره شد ناگه

سوی رأس بریده ی جدت

 


می چکید اشکش از نوک نیزه

همه ی های و هویم این جا بود

دختری زیر لب فقط می گفت:

کاش الآن عمویم این جا بود

 

محمد جواد شیرازی


تعداد بازديد : 163
پنجشنبه 03 اردیبهشت 1394 ساعت: 11:06
نویسنده:
نظرات(0)
ابن الرضا... يا من ارجوه لكل خير يا ابن الرضا روضه اي مهمانمان كن سامرا ، ابن الرضا جامعه خواندن چه �

ابن الرضا...

يا من ارجوه لكل خير يا ابن الرضا

روضه اي مهمانمان كن سامرا ، ابن الرضا

جامعه خواندن چه زيبا مي شود در صحن تان

شام هجران ، گوشه ى ايوان طلا ، ابن الرضا

لطف كن با بال اشك روضه دل را پر بده

در هواى زخمى ، از زهر جفا ، ابن الرضا

با گريز روضه ات دل مي شود غرق بلا

سامرا هم مي شود كرببلا ، ابن الرضا

 روضه خوان مي گفت جسم پاكتان تشيع شد

جان فداى آن سر از تن جدا ، ابن الرضا

لحظه ى آخر سرت بر زانوى فرزند بود

واي من از رأس روي نيزه ها ، ابن الرضا
 
نيست در شأن شما ابيات ناچيز حقير

گوشه چشمي تا شود حقت ادا ، ابن الرضا

كاش مي شد تا بيايد مهدي صاحب زمان

با دل غرق به خونت كن دعا ، ابن الرضا

 

اصغر چرمی


تعداد بازديد : 183
چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 ساعت: 10:31
نویسنده:
نظرات(0)
رسلام ای حضرت دلبر سلام ای سبط پیغمبر سلام ای معدنُ الرَّحمه سلام ای شافع محشر کسی که جامعه خواند

سلام ای حضرت دلبر سلام ای سبط پیغمبر

سلام ای معدنُ الرَّحمه سلام ای شافع محشر

 

کسی که جامعه خوانده دلش در سامرا مانده

چرا قسمت نشد دیگر نماز و اشکِ بالاسر

 

دوباره غربت شیعه دوباره ناله ی زهرا

دوباره دیده گریان شد برای زاده ی حیدر

 

امام شهر سامرا دلم خون است ای آقا

چرا رنگ رُخَت زرد و چرا جسمت شده لاغر؟

 

بمیرم در غمت آقا چه کرده قاتلت باتو

که فرزندت کنار تو زند بر صورت و بر سر

 

دوباره تشنگی افتاده بر جان گل زهرا

دوباره گوشه ی حجره به خود پیچیده یک رهبر

 

الا یا ایهاالهادی فدای غربتت مولا

که می بُردند از خانه تو را با وضع شرم آور

 

نمی دانم چه در ذهنت تداعی گشت وقتی که

شراب آورد و تعارف زد به تو آن پست خیره سر

 

ولی جانها شده برلب برای عمه ات زینب

که در بزم شراب آمد خمیده قدّ و بی معجر

 

اگر چه لحظه ی آخر فقط پیشت حسن بوده

ولی در پیش چشمانت نشد فرزند تو پرپر

 

به روی دست جد تو گلوی اصغرش خون شد

سه شعبه آمد و دیگر نمانده چیزی از حنجر

 

شما را با سر عریان میان کوچه می بردند

ولی دیگر نشد رأست جدا با ضربه ی خنجر

 

امان از عصر عاشورا که شاه دین زمین افتاد

امان از ضربه ی آخر امان از شیون مادر

شاعر:مهدی علی قاسمی 


تعداد بازديد : 243
چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 ساعت: 10:29
نویسنده:
نظرات(0)
زائر آن بار كه قسمت شد و سامرّا رفت همه ي درد و غمش در حرم از دنيا رفت چشم را بست و دعا كرد كه عاشق

زائر آن بار كه قسمت شد و سامرّا رفت

 

همه ي درد و غمش در حرم از دنيا رفت

 

چشم را بست و دعا كرد كه عاشق بشود

 

پلكِ او وا نشده ، ديد دعا بالا رفت

 

چار تا قبر ، در إحرامِ سيادت ديد و

 

دل او تا حرم گمشده ي زهرا رفت

 

خواست تا "جامعه خواني" كند،از روي ادب

 

دست بر سينه، سوي قبر دوتا آقا رفت

 

گفت:صد مرتبه تكبير و زيارت را خواند

 

هر فرازي كه نفهميد، پيِ معنا رفت

 

خيس شد صورتش از گريه كه درهرسطري

 

دل آشفته و طوفاني او صد جا رفت

 

يادش افتاد شبي تلخ وَ مردي را كه

 

پابرهنه ،وسط كوچه ،پيِ اعدا رفت

 

جگر ختم رُسُل سوخت دل زهرا سوخت

 

دست بسته ز حرم چون پسر مولا رفت

 

يادش افتاد كه "آقاي غريبي" ، هادي

 

از سر جبر سوي بزم مِي ، از اينجا رفت

 

يادش افتاد كه از ناي جگر سوخته اي

 

تا دل عرش خدا نوحه ي واويلا رفت

 

يادش افتاد كه در ساعت تشييعِ تني

 

پسري پاره گريبان ، عقبِ بابا رفت

 

ناگهان صحنه ورق خورد و به گودال رسيد

 

شمر روي تن غارت شده اي با پا رفت

 

بعد از آن ديد ميان غُل و زنجيرِ ستم

 

پسري با تن تبدار كه با سرها رفت...

 

*****

 

يار تنهاست بپرهيز تو هم از تن ها

 

بُرد كرد آنكه به سرداب حرم تنها رفت

 

همه گفتند پس از رجعت سرخ طبسي

 

آخرين بار خودش را چه قَدَر زيبا رفت

 

شاعر:محمد قاسمی


تعداد بازديد : 183
چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 ساعت: 10:29
نویسنده:
نظرات(0)
محسن حنیفی شاهد سه شنبه 1394/02/1 امام هادی النقی(ع)-شهادت همراه با زیارت زیبای جامعه در هر فراز نام ت�
 

امام هادی النقی(ع)-شهادت

 

همراه با زیارت زیبای جامعه

در هر فراز نام تو را ذکر میکنم

"یا إهدنا الصراط"ِ نماز مقربین

در هر نماز نام تو را ذکر میکنم

 

حتی مسیحیان به دمت معتقد شدند

وقتی مسیح نذر تو کرد و شفا گرفت

دیشب مریض خانه ی ما با وساطتت

شد رو به راه ، تذکره ی کربلا گرفت

 

پیچیده سوز ناله ی تو بین قرن ها

آهت اثر نمود و جهان پر شراره شد

با پاره پاره ی جگرت این غزل گریست

با خون دل نوشته شد و چارپاره شد

 

بالا سر تو ضامن آهو کشید آه

بر جمع سوگوار تو آهو اضافه شد

از روی درد ناله زدی: وای مادرم

کم شد ز سینه درد و به پهلو اضافه شد

 

روز دوشنبه زهر و مغیره یکی شده *

با تازیانه بر جگرت حمله ور شدند

روز دوشنبه داغ دلت باز تازه شد

یادآور مصیبت دیوار و در شدند

 

گر چه به روی سینه ی تو زهر پا گذاشت

دور و بر تو خولی و شمر و سنان نبود

گر چه به تو تعارف جام شراب شد

دیگر خبر ز طشت و لب و خیزران نبود

 

از قتلگاه کرببلا سر در آورد

هر کس که کرد مرثیه خوانیِ قتل تو

یک تا دوازده... همه را شمر کشته است

آن ضربه ی دهم شده بانی قتل تو

 

* بنا بر بعضی روایات امام هادی(ع) در روز دوشنبه به شهادت رسیدند.

 وقتی پیکر مطهر آن حضرت را حرکت می دادند، شنیدند کنیزی میگوید: 

(ما ذا لقینا فی یوم الاثنین قدیماً و حدیثاً(

یعنی ما چه کشیدیم از نحوست روز دوشنبه از قدیم الایام تا این زمان

 و با این جمله به روز شهادت پیغمبر (ص) و آتش زدن در خانه ی

 حضرت صدیقه (س) اشاره کرد.

منتهی الآمال،شیخ عباس قمی ص ۱۲۹۰

***

از سایت بی پلاک

 

محسن حنیفی


تعداد بازديد : 321
چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 ساعت: 10:26
نویسنده:
نظرات(0)
امام هادی النقی(ع)-مدح و شهادت خورشید در کرامت بی انتهای توست جنس ستاره وصله ی رو عبای توست یا ایها

امام هادی النقی(ع)-مدح و شهادت

 

خورشید در کرامت بی انتهای توست

جنس ستاره وصله ی رو عبای توست

یا ایهاالنقی غم عشقت برای من

یا ایهاالنقی سر و جانم برای توست

قلبم که بین سینه به عشق تو می تپد

از عاشقان کنیه ی ابن الرضای توست

غصه نخور برای کبوتر نداشتن

جبرییل خود کبوتر صحن و سرای توست

مثل پیمبری ولی از جنس مرتضا

سرداب خانه ی تو همانا حرای توست

چشمان ما به درک حریمت نمی رسد

بر بام عرش سایه ی گلدسته های توست

آقا به رتبه ات فقها غبطه می خورند

نه نه پیمبران خدا غبطه می خورند

قبل تو سامرا سر بامش علم نداشت

دستی شبیه دست تو جود و کرم نداشت

موسی کجا و معجزه ی دست تو کجا؟

حتی مسیح نیز شبیه تو دم نداشت

تفسیر آیه های خدا درس جامعه ست

قرآن بدون ذکر تو نون و قلم نداشت

تقصیر ماست اینکه تو در اوج غربتی

تنها تر از تو عمر زمین از عدم نداشت

آقای من فدای سرت گنبد خراب

تو مادرت کسی ست که عمری حرم نداشت

تو بی کسی قبول ، ولی مثل او که نه..

سیلی نخورده ای تو و رویت ورم نداشت

از غربت تو ارض و سما گریه میکنند

هرشب فرشته های خدا گریه می کنند

شرمنده گی ست دیده ز خون تر نداشتن

روز شهادت تو علم بر نداشتن..

اوج سعادت است برای کسی چو من

پای رکاب مقدمتان سر نداشتن...

سخت که امام دهم باشی و علی

اما کسی شبیه به قنبر نداشتن

سخت بین شهر پر از ظلم و بی کسی

هی بار غم کشیدن و لشگر نداشتن

سهم تو شد زمان هجوم هزار غم

دردی شبیه غصه ی مادر نداشتن

آن لحظه ای که زخم به قلبت هجوم برد

سهم تو بود مالک اشتر نداشتن

در کربلا حسین به عباس تکیه کرد

تو بودی و غریبی و یاور نداشتن

تنها میان لشگر اعدا چه میکنی؟؟

در کاروان سرای گداها چه میکنی؟؟

آقا اگرچه سینه ات از غم کباب بود

اما همیشه مشک شما پر ز آب بود

بردند اهل سامره فیض از دعای تو

اما همیشه خوبی تو بی جواب بود

حیف از دعای جامعه ات که غریب ماند

هر خط آن برابر با صد کتاب بود

آن لحظه ای که پای برهنه دواندنت

آقا گمان کنم که به دستت طناب بود

پای برهنه بردن تو جای خود ولی...

...سنگین ترین غمت می و بزم شراب بود

بزم شراب رفتن تو طشت زر نداشت

با این وجود حال تو خیلی خراب بود

در مجلسی که راس امام و شراب بود

در اوج غصه لحظه ی مرگ رباب بود

دنیای غم به خانه ی قلب رباب ریخت

آنجا یزید بر سر آقا شراب ریخت

 

مهدی نظری


تعداد بازديد : 195
چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 ساعت: 10:25
نویسنده:
نظرات(0)
امام هادی النقی(ع)-غربت با سرانگشتم نوشتم آه... باران گریه كرد كنج چشم شیشه جاری شد خرامان گریه كرد

امام هادی النقی(ع)-غربت

 

با سرانگشتم نوشتم آه... باران گریه كرد

كنج چشم شیشه جاری شد خرامان گریه كرد

تیرگی‌ها را كه باران از نگاه گریه شست

شاعری مهمان دریا شد پریشان گریه كرد

تا که پرسیدم چرا نام تو کمتر خوانده اند

چشم ماهی های دریا در بیابان گریه کرد

در هجوم کشف های ناگهانی گر گرفت

شعله زد چشم غزل چون دید قرآن گریه کرد

نیمه شب، دریا، اسارت! مجلس شومِ شراب...

خاطراتم از حرم تا شام ویران گریه كرد

سیر اسرار ازل در روضه‌های شفع و وتر

سطرهای جامعه در سوگ انسان گریه كرد

آه ای دریای نور ای مهربان ای لطف محض

در جوابم یک حرم، در خاك، ویران گریه کرد

تا نوشتم نام مولایم علی هادی است

از مدینه پاسخ آمد جان، خراسان گریه كرد

هادی ای مظلوم ای سرّ خدای فاطمه

غربتِ نامِ تو را اندوهِ باران گریه کرد

 

کاظم رستمی

 


تعداد بازديد : 203
سه شنبه 01 اردیبهشت 1394 ساعت: 15:06
نویسنده:
نظرات(0)
امام هادی النقی(ع)-مناجات می‌ خواهم امشب بگویم، شعری برای نگاهت یك سوره رحمت بخوانم، از مصحف روی م

امام هادی النقی(ع)-مناجات

 

می‌ خواهم امشب بگویم، شعری برای نگاهت

یك سوره رحمت بخوانم، از مصحف روی ماهت

می ‌خواهم امشب بگردم، دور كرامات چشمت

احرام عرفان ببندم، با زائران نگاهت

می ‌خواهم امشب خدا را، در عرش چشمت ببینم

ای كهكشان هدایت ! در پرتو مهر و ماهت

پشت دلم را شکسته ، تشریف داغ غیورت

چشم یتیمم نشسته ، در كوچه ی غم به راهت

ای عصمت سبز و روشن ! تزویر شب پرپرت كرد

آیینه‌ها را سرودی، این است تنها گناهت

لرزید اركان هستی ، وقت نزول غم تو

ترسم بگیرد جهان را ، یك روز طوفان آهت

ای هادی نسل آدم ، ای وارث اسم اعظم !

منظور هستی تو هستی ، آیات قرآن گواهت

«هل من...» بگو تا به عشقت ، لبیك غیرت بگویم

مولای من ! كو حسینت ؟ كو كربلا و سپاهت ؟

من عاشقی بی ‌پناهم ، شبگرد گم كرده راهم

مِهر دَهُم، هادی عشق ! كو آفتاب پناهت ؟

با لهجه ی شرقی غم، امشب تو را گریه كردم

مولای من ! این « غزل ـ غم » تقدیم داغ نگاهت

 

 

رضا اسماعیلی

 


تعداد بازديد : 197
سه شنبه 01 اردیبهشت 1394 ساعت: 15:06
نویسنده:
نظرات(0)
امام هادی النقی(ع)-مناجات در دل نگذار این همه داغ علنی را پنهان نکن از شعر ، غم بی وطنی را این داغ م�

امام هادی النقی(ع)-مناجات

 

در دل نگذار این همه داغ علنی را

پنهان نکن ازما غم دورازوطنی را

این داغ مرا کشت ، چه باید بنویسم

خورشیدِ شب مکه و ماه مدنی را

از بغض لبالب شدم از هتک حریمت

صبرتو به هم ریخته دنیای دنی را

ای ماه دهم ، پیش تو آورده ام امشب

در هاله ای از بهت دلی سوختنی را

آن ها که جگر سوخته ی  سامره هستند

باید بشناسند گدایان غنی را

آنقدر دل سوخته ی پشت حصارت

خون کرد دل عبدالعظیم حسنی را

آنقدر که آتش شدو ری سوخت برایت

آنقدر که خون کرد عقیق یمنی را

دشمن به خیال غلط خویش کشیده است

دور و بر خورشید ، شبی اهرمنی را

اما خبرش نیست خدا داده به دستت

مانند علی بازوی لشکر شکنی را

ای عطر دلارای نماز شبت از دور  !

تا سامره آورده اویس قرنی را

واکن لب نورانی خود را و بیاموز

با جامعه در جامعه شیرین سخنی را*   

بگذار سهیم غم پنهان تو باشیم

نگذار به دل این همه داغ علنی را

 

*جامعه ی اول دراین مصراع زیارت جامعه ی کبیره است که امام هادی علیه صلوات الله الملک المبین آن را به موسی بن عبدالله نخعی تعلیم فرمودند

 

عباس شاه زیدی

 


تعداد بازديد : 209
سه شنبه 01 اردیبهشت 1394 ساعت: 15:05
نویسنده:
نظرات(1)
امام هادی النقی(ع)-شهادت کسی کـه بندۀ خاص خدای یکتا بود وجـود اطهر او در هجوم غـم ها بـود هماره ذکر

امام هادی النقی(ع)-شهادت

 

کسی کـه بندۀ خاص خدای یکتا بود

وجـود اطهر او در هجوم غـم ها بـود

هماره ذکر خداوند بـر لبش گل کـرد

همیشه گلشن محـراب از او مصفا بـود

ز دشمنان که بر او عرصه تنگ میکردند

ولی اعظم حق را چـه بیم و پروا بـود

قدم به برکه شیران اگرچه او بگذاشت

وحوش را سر بوسه به خاک آن پا بـود

اگرچو جّد غریبش علی به خانه نشست

بـه یاد غُربت درد آشنای بابا بـود

اگرچه ریخت شبانه به خانه اش دشمن

نداشت بیم ز خصم و به یاد زهرا بـود

ز زهر دشمن ظالم، ز پا فتاد کسی

که پاره های دل او پُر از خدایا بـود

دریغ ودردکه گلچین زکینه پرپرکرد

گلی که زینت گلزار سبز طاها بود

امام عسکری از ماتمش سیه پوشید

غبار غم ز سرا پای او هویدا بود

شبی که شمع وجودش خموش شد ،دیدند

فضای سامره تاریک و غرق غوغا بـود

زخاک سامره اش نور بر فلک تابد

که او تجّلی آئینه های تقوا بـود

ز ماتمش نه همین سینۀ «وفائی» سوخت

که داغ او به دل لاله های صحرا بود

 

سید هاشم وفائی


تعداد بازديد : 205
سه شنبه 01 اردیبهشت 1394 ساعت: 15:04
نویسنده:
نظرات(0)
بر سرم سایه ی ایوان طلایی دارم گوشه ی صحن عجب حال و هوایی دارم از سر سفره ی او نان و نوایی دارم سام

 

بر سرم سایه ی ایوان طلایی دارم

گوشه ی صحن عجب حال و هوایی دارم

از سر سفره ی او نان و نوایی دارم

سامرایی ام عادت به گدایی دارم

 

سامرا کرب و بلایی به نظر می آید

این دو شش گوشه به دنیا چقدر می آید

 

ردّ پایش همه جا قبله نما میسازد

یک خط از جامعه اش جامعه را میسازد

خادم خانه اش از خاک طلا میسازد

کرمش نیز به شدت به گدا میسازد

 

بی سبب نیست اگر عادتش احسان شده است

نوه ی ارشد آقای خراسان شده است

 

ذوالفقار تو به هر معرکه گفتار تو است

مثل آن حرز جوادی که نگهدار تو است

چه کسی با چه امیدی پِی آزار تو است

نفس فاطمه و دست علی  یار تو است

 

گوشه ی چشم تو کافی است اشارت بکند

دشمنت که عددی نیست جسارت بکند

 

شیعیان تا به ابد بر سر پیمان هستند

تو اگر امر کنی گوش به فرمان هستند

صف به صف لشگرت از مردم ایران هستند

که به فرماندهی شاه خراسان هستند

 

سخت سیلی زده بر بی ادبی ، با ادبش

هرکه لبیک علی النقی آید به لبش

 

ناله ها از دل بیچاره کنم کافی نیست

خویش را از غمت آواره کنم کافی نیست

گریه بر داغ تو همواره کنم کافی نیست

پیرهن در غم تو پاره کنم کافی نیست

 

سال ها هم نفس حجره ی صبرت شده ای

کنج زندانی و همسایه ی قبرت شده ای

 

مجید آقاجانی

 


تعداد بازديد : 529
سه شنبه 01 اردیبهشت 1394 ساعت: 15:03
نویسنده:
نظرات(1)
امام هادی النقی(ع)-شهادت منکه شد گوشۀ تبعید ، عبادت ، کارم سالها دشمن من داد ز غم آزارم دوستان شیفت

امام هادی النقی(ع)-شهادت

 

منکه شد گوشۀ تبعید ، عبادت ، کارم

سالها دشمن من داد ز غم آزارم

دوستان شیفتۀ خلق خوش و رفتارم

دشمنان نیز خجالت زده از کردارم

نیست جز یاریِ قرآن و تلاوت یارم

ظلم و جور خلفا بود که خونبارم کرد

متوکل ز همه بیشتر آزارم کرد

هیبت حیدری ام تیر به اعدا می زد

معجزاتم همه شمشیر به اعدا می زد

ذکر من بود که زنجیر به اعدا می زد

من ستم دیدم و تقدیر به اعدا می زد

گاه یک شیر ز تصویر به اعدا می زد

روز و شب در غم و اندیشۀ مردم بودم

بیشتر همنفس اهل ری و قم بودم

خصم پنداشت که من بی کس و تنها هستم

غافل از اینکه خدا را یَد و بَیضا هستم

خواست تهمت بزند دید مبرّا هستم

خواست تحقیر کند دید که والا هستم

جرمم این بود که من زادۀ زهرا هستم

آنکه در گوشۀ تبعید گرفتارم کرد

تا توانست به تهدید گرفتارم کرد

دشمنان بر سر من بسکه بلا آوردند

دل پر صبر و قرارم به صدا آوردند

گاه در بزم شرابی ز جفا آوردند

گاه در مجلس اغیار مرا آوردند

بارها در نظرم کرب و بلا آوردند

کاروانِ اُسرا در نظرم می آمد

مجلس شام بلا در نظرم می آمد

یاد آن بزم شرابی که میان اُسرا

عمه ام بود و همه قافلۀ کرب و بلا

بسته در سلسله ای سلسلۀ آل عبا

وسط طشتِ طلا بود سر خون خدا

بزم مشروب کجا و حرم آل کسا

جمع کفار کجا جمع عزیزان حسین

تهمت زشت کنیزی به یتیمان حسین

شعلۀ فتنه کفار بر افروخته بود

صورت ماه یتیمانِ حرم سوخته بود

چشم حضّار به ناموس خدا دوخته بود

غصّه جدّ غریبم به دل اندوخته بود

زینب از مادر خود فاطمه آموخته بود

عمۀ مقتدرم خطبۀ غرّا می خواند

و سر خون خدا سورۀ طه می خواند

خیزران بود که روی لب و دندان می زد

بر لب ماه نه بر ناطق قرآن می زد

بانویی بر سر خود لطمه فراوان می زد

این رباب است که بوسه به سر از جان می زد

باز هم حرمله ای طعنه به مهمان می زد

داغ شش ماهه فراموش نمی گردد آه

نالۀ فاطمه خاموش نمی گردد آه

 

حاج محمود ژولیده


تعداد بازديد : 300
سه شنبه 01 اردیبهشت 1394 ساعت: 15:03
نویسنده:
نظرات(0)
هرچند بی تو غصه هست و نیست شادی از یادت اما با صفاتر نیست یادی شادی وصلی هست حتما بعد از این که د

 

هرچند بی تو غصه هست و نیست شادی

از یادت اما با صفاتر نیست یادی

 

شادی وصلی هست حتما بعد از این که

در سینه ام درد فراقت را نهادی

 

آقا به یاد صبح موعودت می افتم

با جلوه ی خورشید از هر بامدادی

 

گستاخی این چند خط درد دلم را

بگذار روی جهل ، روی بی سوادی

 

هر بار که می خوانمت من حتم دارم

که حرف این آلوده را هم گوش دادی

 

نام تو را می خوانم و می دانم آقا

هست از سر من این سعادت هم زیادی

 

تو مهربانی ، تو کریمی ، تو جوادی

باب الحوائج هستی و باب المرادی

 

ما میهمان خانه ات هستیم امشب

ای مرثیه خوان مصیبت های هادی


تعداد بازديد : 331
سه شنبه 01 اردیبهشت 1394 ساعت: 15:02
نویسنده:
نظرات(0)
قاسم نعمتی آیا که شود باز ببینم وطنم را آرام کنم سینه ی پر از محنم را دلتنگ مناجات سحرهای بقیعم با م

 

آیا که شود باز ببینم وطنم را
آرام کنم سینه ی پر از محنم را

دلتنگ مناجات سحرهای بقیعم
با مادر غمدیده بگویم سخنم را

از سوز عطش تار شده راه نگاهم
آخر چه کنم؟ لرزش دست و بدنم را

آتش زده بر جان و دلم صوت حزینی
سخت است تماشا کنم اشک حسنم را

آن روز که در گوشه ویرانه نشستم
لرزاند، غم عمه ی سادات تنم را

من کشته ی بی حرمتی بزم شرابم
با آنکه نبسته لب چوبی، دهنم را

آن روز که آمد به میان حرف کنیزی ...
سخت است که تفسیر نمایم سخنم را

ناموس خدا، خیره سری، چشم حرامی
سر بسته گذارید بلای کهنم را

در این دم آخر به خدا یاد حسینم
زیر سرم آماده نهادم کفنم را

تشییع تن سالم من کار ندارد
غارت ننموده است کسی پیرهنم را

 

قاسم نعمتی

 


تعداد بازديد : 185
سه شنبه 01 اردیبهشت 1394 ساعت: 15:01
نویسنده:
نظرات(0)
یا علی النقی... دهمین جلوه از تجلی نور دهمین آیه از کتاب ظهور دهمین حسن نور بی پایان دهمین شرح کامل

یا علی النقی...

دهمین جلوه از تجلی نور

دهمین آیه از کتاب ظهور

دهمین حسن نور بی پایان

دهمین شرح کامل قرآن

دهمین آیینه ز نور مبین

دهمین مصحف از یقین یقین

دهمین سر بسط انزلنا

دهمین شان درک ارسلنا

آفرینش به نام عزت اوست

نقی آیینه ای به شهرت اوست

وه چه نامی چه حسن تصویری

چه شکوهی چه شان تاثیری

نقی یعنی امامت هادی

نقی یعنی رسالت هادی

نقی یعنی امیر یکتایی

نقی یعنی در اوج زیبایی

نام نیکوی او چه عنوانی ست

آن که سر فصل فصل حیرانی ست

هادی است او که مظهری نیکوست

کنیه ی سوم ابوالحسن اوست

معهم را کتاب و میزان اوست

انهم را ولی سبحان اوست

حکمتی را که ذات حق فرمود 

در یزکیهم آیت او بود

مومنان در قرایت ذاتش

محو و مبهوت و خاشع و ماتش

چه امامی عجب دعایی داشت

چه مدیحی عجب ثنایی داشت

شان او از کمال معرفت است

معنی او محال معرفت است

جبرییل زیارت نور است

آن حرایی که سر مسطور است

هادی موضع رسالت اوست

سید صاحب ولایت اوست

او که انوار کبریا دارد 

جنت دل به سامرا دارد

دعوت حسن دعوت الحسنی ست

رتبه اش فوق جنت الاعلی ست

حافظ سر و سر حکمت اوست

معدن جود و نص رحمت اوست

قادت قادت الهدات است او

سید سادت الولات است او

حجت است و صراط  و  برهان  است

او  ولی خدای سبحان است

اصطفاکم بعلمه ی همه اوست

ارتضاکم بغیبه ی همه اوست

وحی وحی است و ترجمانش اوست

آیه او، جلوه او، بیانش اوست

بی نهایت ترین نهایت عشق

رهنمای ره سعادت عشق

دل شوریده گان اسیر اوست

سرخوش از نغمه ی نفیر اوست

حضرت هادی المضلین است

قبله گاه دل مصلین است

حضرت سایبان رحمت هاست

بی کران را کران عزت هاست

هادی است و امام بی همتاست

هادی است و یگانه ی یکتاست

 

طره ی اصفهانی


تعداد بازديد : 175
سه شنبه 01 اردیبهشت 1394 ساعت: 14:57
نویسنده:
نظرات(0)
آقای غریبم... السلام علیک یا مولا عالمی را غریبیت کشته ای غریب غروب سامرا عالمی را غریبیت کشته گ�

آقای غریبم...

السلام علیک یا مولا

عالمی را غریبیت کشته

ای غریب غروب سامرا

عالمی را غریبیت کشته

 

گرچه بی آبرویم آقا جان

هر چه باشم ولی گدای توام

دیدن مرقدت چه حالی داشت

از همان روز در هوای توام

 

آشنای غریب دلتنگی

ای امام عزیز دل خسته

دست های گره گشای تو را

غل و زنجیر ظالمان بسته

 

از دعای قنوت نیمه شبت

همگان استفاده می بردند

نیمه شب بود و کوچه ها تاریک

که تو را هم پیاده می بردند

 

قصّه ی کوچه های باریکی

می شود پیش چشمتان تکرار

آهِ مظلوم و اشکِ غربت تو

سامرا شد مدینه باز این بار

 

چقَدَر خون دل که از دست

بی وفا مردم زمان خوردی

پسر مرتضی و بزم شراب

عجب ارثی از عمّه ات بردی

 

لااقل خوبی اش در این بوده

حرفی از خیزران نبود آقا

حرفی از یک سر بریده نبود

خواهری نیمه جان نبود آقا ...

 وحید محمدی


تعداد بازديد : 173
سه شنبه 01 اردیبهشت 1394 ساعت: 14:55
نویسنده:
نظرات(0)
یا هادی آل محمد... وقتی خدا وجود تو را چون خدا کشید ما را برای دور تو بودن گدا کشید تا اینکه این زمین

یا هادی آل محمد...

وقتی خدا وجود تو را چون خدا کشید

ما را برای دور تو بودن گدا کشید

تا اینکه این زمین به نظر جلوه گر شود

از جنس نور با قلمش سامرا کشید

هرچه که دور توست یقینا گران بهاست

حتی غبار صحن تو را از طلا کشید

این جامعه ز جامعه ی تو کبیر شد

باید که خط به دورِ به غیر از شما کشید

رحمت کند خدا پدرم را که از قدیم

دست مرا گرفت و به سمت شما کشید

شش گوشه دار ها همه مثل هم اند پس

باید برای تو کفن از بوریا کشید

خوردی زمین فدای تو یا ایهاالعزیز

تا یک حرام زاده عبای تو را کشید



این غربت تو مضحکه ی این و آن شده

حرفی نزن که دشمن تو بد دهان شده



حرفی نزن که با تو مدارا نمی شود

این پاره ی جگر که مداوا نمی شود

"گریه نکن بهانه بدست کسی نده"

یک مرد بین این همه پیدا نمی شود

رنگ تنت عوض شده و آب رفته ای

یک نصف روز...آن قد و بالا...نمی شود!

اینگونه روی خاک دگر دست و پا نزن

راه گلوی تو به خدا وا نمی شود

پاشو ببین حسن چقدر گریه می کند

از روی قبر خاکی تو پا نمی شود

امّا خدا رو شکر که در این میانه ها

دیگر سر عبای تو دعوا نمی شود



گرچه تمام عمر تو دور از وطن شدی

اما خدا رو شکر که آقا کفن شدی



باران نیزه نیزه به جان شما نبود

بر سینه ات که داغ جوان شما نبود

راحت نفس زدی دم آخر قبول کن

سر نیزه ای میان دهان شما نبود

تیر سه شعبه ای که نیامد به سینه ات

مانند حرمله که زمان شما نبود

بزم شراب رفتی و امّا خدا رو شکر

همراهتان که دخترکان شما نبود



بزم شراب برده فروشی عزیز شد

در این میانه حرف خرید کنیز شد

 

یاسین قاسمی


تعداد بازديد : 163
سه شنبه 01 اردیبهشت 1394 ساعت: 14:54
نویسنده:
نظرات(0)
یا علی النقی... عالم نشست در غم معصوم دیگری در روضه های غربت محروم دیگری پا بر زمین کشیدن مسموم دیگر

یا علی النقی...

عالم نشست در غم معصوم دیگری

در روضه های غربت محروم دیگری

پا بر زمین کشیدن مسموم دیگری

ملعون دیگری پی مظلوم دیگری


بر سر نشست حال و هوای زیارتش

پر میزنم به سامره پابوس حضرتش


تنهاترین غریب زمانه چه خسته ای

در کاروان سرای گداها نشسته ای

آقا چقدر پیر شدی و شکسته ای

هرشب بیاد مادر خود چشم بسته ای


در سامرا چه میکنی ای ساکن بهشت

حیف از شما کنار حرامیِ بد سرشت


قلبم شکست حرمتتان را عدو شکست

بردند تا شبانه تو را مردمان پست

با طعنه می تعارفتان کرد مرد مست

اینها تمام زیر سر شام و کوفه است


 ملعون توان درک شما را نداشته

حیوان هم از محبتتان بهره داشته


حیدر شدی دوباره به کوچه کشاندنت

بودند خود سوار و پیاده دواندنت

با لحن بد و طعنه و دشنام خواندنت

در مجلس شراب مکرر نشاندنت


آقا تو مرد بودی و طاقت نداشتی

هشتاد و چار زن که به دورت نداشتی


هرچند زخم خوردی و آزار دیده ای

اما بگو سه ساله ی تبدار دیده ای؟

سیلی و تازیانه ی اغیار دیده ای؟

ناموس خویش را سر بازار دیده ای؟


سنگی نشست ناخن پایت شکسته شد

راه نفس به سینه تان سخت بسته شد

با پای زخم خورده عجب کار مشکل است

دنبال نیزه ی سر دلدار مشکل است

دیدن زدیده ای که شده تار مشکل است

لکنت زبان گرفتن و گفتار مشکل است


از شام گفتم و به دلم این حواله شد

وقتی گریز روضه ام ازیک سه ساله شد


دختر سه ساله ای که شبیه ستاره بود

قدی نداشت،زخم تنش بی شماره بود

درد سرش به زیر سر گوشواره بود

طفلک حجاب روی سرش پاره پاره بود


بر روی خاک یاد عمو بدر می کشد

از زخم های زجر و سنان زجر میکشد

 

علی اکبر نازک کار


تعداد بازديد : 165
دوشنبه 31 فروردین 1394 ساعت: 11:59
نویسنده:
نظرات(0)
در پادگان غربتش ماندم، از غصه آزادی نمی خواهم وقتی حریمش رنگ غم دارد، من رنگ آبادی نمی خواهم گرچه

در پادگان غربتش ماندم، از غصه آزادی نمی خواهم

وقتی حریمش رنگ غم دارد، من رنگ آبادی نمی خواهم

 

گرچه کبوتر در قفس دائم، فکر و خیالش روز آزادی است

من جلد صحن سامرا هستم از بند، آزادی نمی خواهم

 

هر عاشقی از چای این جا خورد، زیر لبش این جمله را می گفت:

ته مانده ی چای شما عشق است، حلوای بغدادی نمی خواهم

 

عشاق دورش گرچه‌ کم اما، در رتبه هریک لشکری هستند

شاگرد عشاق حرم هستم، شیرین و فرهادی نمی خواهم

 

وقتی اذان دیگران صوتش آمد میان صحن ها گفتم:

یارب همین حس شنیدن را هرچند تو دادی... نمی خواهم

 

زیباترین نام جهان هادی، ذکرم شده در هر زمان هادی

جز نام زیبای امام خود، اذکار و اورادی نمی خواهم

 

اصلا بهشت ارزانی زاهد، انعام جنت قسمت عابد

فردای محشر من سکونتگاه، جز جنت الهادی نمی خواهم

 

هستم اگر کوچک تر از این عشق، بیمارم و در به در از این عشق

من راضیم از عاشقش بودن، باور کن امدادی نمی خواهم

 

خونم بریزد در حرم ای کاش، در صحن های محترم ای کاش

شمشیر غیر از حضرتش هرگز ،جز دوست صیادی نمی خواهم

 شاعر:محمد جواد شیرازی


تعداد بازديد : 195
چهارشنبه 19 فروردین 1394 ساعت: 4:21
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 14
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف