به بهانهی ولادت امام مجتبی
کردم گذر به کوچهی میخانههایشهر
دیدم عجیب نعرهی مستانه میزننــد
ساقیِ شاد رو به همه فخـر میکنـد
پیمانه میزنند
من بودم و سیـاهِ شب و روزهـایِ تار
دست کسی به مجلس رندان رساندهام
گفتا چرا خمـوش نشستی نفس بـزن
من هم که ماندهام...
برخواستم و خواندم و یا محسنالغریب
غوغـای مـا و راه غـزل را نشان بده
من تـازه واردم کمکـی کن به بینـوا
بر من زمان بده
مغرب رسید داد منادی اذان به جان
افطار را ز سفرهی این خانه خواستم
از عشق و شـادیِ پسـر شاه لافتـی
عیدانه خواستم
آری نشسته ام به تماشایِ وجه او
دارد شبیه فاطمه (س) ایثار میکند
با بوسه بر لبان عسل خیز او علی(ع)
افطار میکند
رنگینترین بساط سـر سفـره چیده اند
لطفش چه خوب روزیِ دستان من شده
جای نـزول ذکـرخداونـد بـر لبـم
ذکر حسن شده
از روی خطّ و خالِ قَدَر قدرتِ حسن(ع)
نقاش ها به عکس که توصیف گفتهاند
آوازخوان و مادح و شاعر برای او
تصنیف گفته اند
افلاک محوِ روی دلآرایِ شاه ما
گیسوش را چنان شب یلدا نوشتهاند
سر چشمهی صفات دل آرایی است این ...
... آقا ، نوشته اند
اول قمر به راه شب اهلبیتی(س) و
نور تو صبر در دل این آسمان شده
دریا تویی و پشت سرت هم مثال ما
ریگ روان شده
ماراببر به همره خود کورهراه ها
آمادهایم در جَرَیان ها و چالشت
ماسربهزیر منتظر یک اشارهی
دست نوازشت
وقتی کنار تو همه گفت و شنود ها
حتی گلایه ها همه بی پرده میشود
امری طبیعی است کرامات دست تو
گسترده میشود
روی خوشت تجلّی اوصاف دین ما
جانت به روی پاک پیمبر(ص)معطراست
کافر پس از عنایت و لطف تو میشود
عابد ، خدا پرست
پس کوچه های شهر تو را جار میزنند
مرد کریم اصل سخاوت به دست توست
صدها هزار حاتم طائـی قبـول کرد
ثروت به دست توست
تفسیرها گـماند برای نوشتـن از
یک قطره از صلابت دریای نام تو
آرامش است کار تو در جذر و مدّ سخت
صبر کلام تو ...
خورشید وار سلطه به دلها گرفته ای
در رو بروت ریخته سلطـانِ سوخته
نام کتـاب شعـر مرا بعد ها گـذار
دیوان سوخته
از میمنه به میسره چشمت نهیب داشت
هرکس که دید گفت که جولان گرفته است
در عرصهی شجاعت و میدان کارزار
طوفان گرفته است
وقتی جمل حریف تورا رو به رو کشید
ترجیح داد ماندن خود را به یک فرار
از دست چشمهای تو در جنگ راه نیست
لایمکن الفرار
تا روز حشر ناله و فریاد میزنم
من زیر دست های تو فارغ زتن شدن
تا روز حشر من همه جا داد میزنم
عبد حسن شدم
امشب خلاف این همه شب غصه میخورم
قلبم زغصه های تو بیتاب تر شده
رویم برای گفتن قدری از این همه
پر آب ترشده
هر وقت که به مصرع آخر رسیده ام
مبهوت کرده جان مرا شور و شینتان
روزی اشک را به دلم داد جملهی :
عطشان حسینتان
ابراهیم روشن روش - قم