شهادت امام جواد ع - 9

شهادت امام جواد ع - 9

شهادت امام جواد ع - 9

شهادت امام جواد ع - 9

شهادت امام جواد ع - 9
شهادت امام جواد ع - 9
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
یارب از کینه همسر جگرم می سوزد من از این یار ستمگر جگرم می سوزد دیده پراشک لبم خشک و رخم برروی خاک

یارب از کینه همسر جگرم می سوزد

من از این یار ستمگر جگرم می سوزد

دیده پراشک لبم خشک و رخم برروی خاک

سینه ام گشته پر آذر جگرم می سوزد

همچو مرغی که پرش سوخته از اتش زهر

کنج حجره زده پر پر  جگرم می سوزد

بر روی خاک زمین پا کشم پس چه کنم

که من تشنه لب آخر جگرم می سوزد

شرر زهر جفایش فراموشم شد

چون ز شادیش فزونتر جگرم می سوزد

به جوانی نه از دوره طفلی به خدا

از غم وغصه دیگر جگرم می سوزد

خود جوانمرگ رضایم ولی در دم مرگ

به جوانمرگی مادر جگرم می سوزد

یاد آن کوچه و آن سیلی وآن روی کبود

آیدم تا که به خاطر جگرم می سوزد

یاد آن لحظه که گم کرد ره خانه خود

به پریشانی مادر جگرم می سوزد

مادرم نقش زمین گشت علی آه کشید

من ز سوز دل حیدر جگرم می سوزد

 

پایگاه شعر مذهبی رضیع الحسین علیه السلام


تعداد بازديد : 177
دوشنبه 24 مهر 1391 ساعت: 8:48
نویسنده:
نظرات(1)
بر روی خاک حجره ای مردی بی رمق، بی شکیب افتاده باز تاریخ میشود تکرار یک امام غریب افتاده ** جگر

بر روی خاک حجره ای مردی

بی رمق، بی شکیب افتاده

باز تاریخ میشود تکرار

یک امام غریب افتاده

**

جگرش از عطش چه میسوزد

چون پرستوی پرشکسته شده

بسکه فریادکرده "واعطشا"

یاس زهراچقدر خسته شده

**

همسر بی وفا و سنگدلش

به رویش درب حجره میبندد

میزند دست و پا عزیز رضا

او به اشک امام میخندد

**

به کنیزان خویش میگوید

پای کوبی کنید و دف بزنید

دور ابن الرضا همه امشب

شادمانی کنید و کف بزنید

**

بسکه کاری شده است زهر ببین

نتواند به روی پا خیزد

در عوض پیش چشم او دشمن

آب را بر روی زمین ریزد

**

من چه گویم که لحظه ی آخر

دلبر فاطمه چه حالی بود

لب خشک و دلی پر از خون داشت

جای شمس الشموس خالی بود

**

شکر لله پدر نبود و ندید

که به روز پسر چه آمده است

اگر هم بود گریه میکرد و

چشم خود را به روی هم میبست

**

گرچه داغ جواد آل رسول

غصه ای بر دل پدر بگذاشت

ولی ای کاش روز عاشورا

علی اکبری حسین نداشت

**

پیش چشمان یک پدر پسری

غرق در خون و ناله ها میزد

زیر سم تمام مرکب ها

چقدر سخت دست وپا میزد

**

همه دیدند قامت پسری

بر روی خاک اربا اربا شد

همه دیدند داغ جانسوزش

باعث مرگ زود بابا شد

 

محمد جواد غفاریان


تعداد بازديد : 171
دوشنبه 24 مهر 1391 ساعت: 8:47
نویسنده:
نظرات(0)
ای ز روی تو روی حق پیدا آفتاب قدیمی دنیا ای که دریاست پیش تو قطره ای نمی از کرامتت دریا ای

ای ز روی تو روی حق پیدا

آفتاب قدیمی دنیا

 

ای که دریاست پیش تو قطره

ای نمی از کرامتت دریا

 

ای مسلمان چشم تو آدم

شده روی تو قبله حوا

 

ای به طفلی فقیه هر مرجع

ای امام تمام عالم ها

 

به گمانم که حضرت موسی

نامتان را نوشته روی عصا

 

یا که اصلا مسیح وقت شفا

می برد یا جواد نام تو را

 

اینهمه جود و فضل و احسان را

ارث بردی زمادرت زهرا

 

با گدایی تو بزرگ شدیم

یا علی اکبر امام رضا

 

روز اول که یادمان کردند

ریزه خوار جوادمان کردند

 

جود و بخشش برای تو هیچ است

کل عالم ورای تو هیچ است

 

باغ جنت به آنهمه عظمت

پیش صحن و سرای تو هیچ است

 

از روایات عشق فهمیدم

جان عالم به پای تو هیچ است

 

معجزات مسیح و کار شفا

درحضور دعای تو هیچ است

 

این بلندی خاک تا افلاک

پیش گلدسته های تو هیچ است

 

دین ما بندگی ما همه اش

بخدابی ولای تو هیچ است

 

کعبه،زمزم،حرم،صفا،مروه

همه پیش صفای تو هیچ است

 

بیش ازاین مدح تو نمی دانم

شعرمن درثنای تو هیچ است

 

ای امام جوان اهل البیت

قمر آسمان اهل البیت

 

دل ما غرق درعنایت توست

تشنه باده ولایت توست

 

درهمان کودکی امام شدی

این خودش برترین لیاقت توست

 

اینکه زهراست مادرت آقا

به خدا بهترین سعادت توست

 

روز محشر تمامی عالم

دست بردامن شفاعت توست

 

از درت خلق دست پُررفتند

جود و بخشش همیشه عادت توست

 

هرکه یکبار شدنمک گیرت

تا ابد بنده کرامت توست

 

کاش میشد که درحرم بودم

درشبی که شب شهادت توست

 

همسرت قاتلت شده آقا

این خودش راز سخت غربت توست

 

همسرت پیر و موسفیدت کرد

در جوانی تو را شهیدت کرد

 

گوشه حجره بی صدا بودی

به غم وغصه مبتلا بودی

 

جگرت سوخت،بالب تشنه

چون جگر گوشه رضا بودی

 

چقدر زود پرپرت کردند

تو امام جوان ما بودی

 

موقع دست و پازدن قطعاً

یاد گودال کربلا بودی

 

یاد غمهای عمه ات زینب

یاد طفلان بی نوا بودی

 

یادطفلی که تا پدر را دید

گفت بابای من کجا بودی؟

 

از میان تنور آمده ای

 یا که بر روی نیزه ها بودی؟

 

ای پدرجان ز نیزه افتادی؟

به نظر زیر دست و پا بودی

 

دخترت را ببر که پیرشده

رفتنم مدّتیست دیرشده

 

مهدی نظری


تعداد بازديد : 185
دوشنبه 24 مهر 1391 ساعت: 8:47
نویسنده:
نظرات(0)
خيري كه ز آشنا نديده اين مرد اي كاش غريبه اي به دادش برسد آهسته خبر كنيد بابايش را تا لحظه ي آخر

خيري كه ز آشنا نديده اين مرد

اي كاش غريبه اي به دادش برسد

آهسته خبر كنيد بابايش را

تا لحظه ي آخر جوادش برسد

 

گوييد به آقاي خراسان از پا

انگار عصاي دستتان افتاده

نه مادر و خواهري ، كسي اينجا نيست

مظلوم تر از خود شما جان داده

 

اي كاش كه خواهري بيايد از قم

زير بغل تو را بگيرد آقا

آبي به لب خشك جوادت ريزد

تا كه پسرت تشنه نميرد آقا

 

اين زهر چه با دل جوانش كرده

دارد ز لبش جرعه ي غم مي ريزد

فرموده اي اشك ماهي دريا هم

در اين عزاي عمر كم مي ريزد

 

يك مشت لبي كه هلهله مي پاشند

با زخم زبان و طعنه هم دست شدند

اصلا تو بگو غريب ، اما اينان

هر چند كه مَحرم ... چقدر پست شدند

 

اين زهر چه بوده كه ضعيفش كرده

بر خاك چگونه يك امام افتاده

انگار نفس نمي كشد اما نه ...

زنده است چرا بر سر بام افتاده

 

يك مشت كبوتر كه عزادار تو اند

با چشم كبود آسمان مي گريند

همسايه كفن گرفته دستش انگار

پشت سر تو پير و جوان مي گريند

شاعر: روح اله عيوضي


تعداد بازديد : 199
یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت: 23:51
نویسنده:
نظرات(0)
یگانه گوهر دریاى دانش و حكمت بحار جود عطایا و كعبه آمال بخلق و خوى محمد به علم و فضل على حسن به حلم

یگانه گوهر دریاى دانش و حكمت
بحار جود عطایا و كعبه آمال
بخلق و خوى محمد به علم و فضل على
حسن به حلم و حسینى و راست خوى و خصال
جواد در كف او سیم و زر و بسى بى قدر
جلال را بمثل مظهرى زرب تعال
امام مفترض الطاعة جانشین رضا
خداى را بپرستش یكى گزیده مثال
همین بس است فضیلت كه در حداثت سن
شكست خصم بداندیش راز حسن مقال
مگر نبود كه یحیى بن اكثم از ره علم
گشود در بر او بابها زروى سؤال
تمام حل قضایا نمود بى توفیر
از او نماند دگر بهر خصم راه مجال
چنان به حل كلام او زمدعى پراخت
كه عجز خصم مدلل شدش ز استدلال
نه اوست وارث عمل محمد محمود؟!
نه اوست هادى دین و مسلم از افضال ؟!
هر آنكه پیرو او شد گرفت را نجات
رسید تابع او بر سعادت و اقبال
جواد را زخدا جاه و مرتبت باقى
به قبه اش نگر و آن همه جلال و جمال
سحاب فیض زیارت تو را چه گشت نصیب
سپاس و شكر كن از فضل حق در آن احوال

 

پایگاه شعر مذهبی رضیع الحسین علیه السلام


تعداد بازديد : 153
یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت: 23:49
نویسنده:
نظرات(0)
نه تنها اين دل ما بر جواد ابن رضا سوزد كه بر احوال او جان تمام ماسوا سوزد از آن آتش كه زد زهر ستم

نه تنها اين دل ما بر جواد ابن رضا سوزد

كه بر احوال او جان تمام ماسوا سوزد

از آن آتش كه زد زهر ستم بر جان آن مولا

 فلك نالد ملك گريد زمين لرزد سما سوزد

شهيد از كينه همسر چو شد آن نوگل زهرا

 به جنّت زين غم عظما دل خيرالنّسا سوزد

چو ديد از او به جز خوبى؟ كه آخر كرد مسمومش

دل اهل ستم بر حال مظلومان كجا سوزد

به جان سبط خيرالمرسلين زد آن چنان آتش

كه از داغش به رضوان جان ختم الانبيا سوزد

نترسيد از خدا و پيكرش را روى بام افكند

چنان كز بهر آن مولا دل مرغ هوا سوزد

خدا لعنت كند آن همسر نامهربانش را

به دوزخ پيكرش در آتش قهر خدا سوزد

ز ياد شيعيان هرگز نخواهد رفت اين ماتم

دل از ياد غريبيش به هر صبح و مسا سوزد

نسوزد هر كه را دل بر جواد ابن الرضا «خسرو»

تنش در آتش قهر خدا روز جزا سوزد
 

پایگاه شعر مذهبی رضیع الحسین علیه السلام

 


تعداد بازديد : 175
یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت: 23:48
نویسنده:
نظرات(0)
اگرچه ديده در خون نشسته اش تر بود دوچشم بي رمقش نيمه باز بردربود ميان حجره به گريه نفس نفس ميزد ع

اگرچه ديده در خون نشسته اش تر بود

دوچشم بي رمقش نيمه باز بردربود

ميان حجره به گريه نفس نفس ميزد

عزيز فاطمه زخمي ترين كبوتربود

زبسكه بركف اين حجره دستُ پازده بود

تمام حجره پُرازتكه تكۀ پربود

ميان هلهله هابرامام خنديدند

صداي خنده آنها ززهربدتربزد

زتشنگي جگرش بين شعله ها مي سوخت

فضاي حجره او كربلاي ديگر بود

كسي نبودبراي  غريبي اش گريد

درآن ميانه كسي كاش جاي خواهربود

چقدر خواست زجاخيزد او ولي افتاد

همينكه پشت درافتاد ياد مادر بود

به ياد مادرو ميخُ شراره آتش

به ياد حيدرُآن جنگ نا برابر بود

بياد مادر پهلو شكسته در كوچه

كه دست بسته كنارش فتاده حيدر بود

 

  

پایگاه شعر مذهبی رضیع الحسین علیه السلام

تعداد بازديد : 193
یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت: 23:43
نویسنده:
نظرات(0)
یكی بود یكی نبود،زیر گنبد كبود روی بوم خونه ای،یه بدن افتاده بود غربت و بی كسیش از،حال و روزش حاك

یكی بود یكی نبود،زیر گنبد كبود

 روی بوم خونه ای،یه بدن افتاده بود

غربت و بی كسیش از،حال و روزش حاكی بود

آخه لبهاش خونی بود،آخه موهاش خاكی بود

استخونهاش آب شده،همه ی جونش كبود

گویا كه پیكرش، به یه زهری سوخته بود

پیدا بود كه با چشاش،كسی رو صدا زده

روی خاك ها غلتیده،خیلی دست و پا زده

چی بگم كه از غمش،خون زدیده ها میاد

آخه قصه ی منه،روضه ی امام جواد

نمی گم از ستم ام فضل بی حیا

آخ خدا حرف میزنم از وفای كفترها

كفترها پر میزدند،همگی بالا سرش

تا زآفتاب نسوزه بدن مطهرش

اما كاشكی آی خدا،كفترای باوفا

می بودن تو كربلا،می بودن رو قتلگاه

جای زینب غمین،به حسین غرق خون

همگی با پرهاشون،میزدن یه سایبون

آخه زینب نتونست،پیش داداش بمونه

زدن و كشوندنش،به زور تازیونه

دانلود مداحی


تعداد بازديد : 1107
یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت: 9:00
نویسنده:
نظرات(1)
درحقیقت رنگ غم تغییر کرد آخرین انگور هم تغییر کرد درمیان چشم انگور سیاه جای آب و جای سم تغییر

درحقیقت رنگ غم تغییر کرد

آخرین انگور هم تغییر کرد

 

درمیان چشم انگور سیاه

جای آب و جای سم تغییر کرد

 

در زد آقا از صدای در زدن

زود رنگ متّهم تغییر کرد

 

پس به روی زن نیاورد و نشست

اینچنین نوع کرم تغییر کرد

 

دانه ی انگور را برداشت و...

گفت شاید که "زنم" تغییر کرد

 

زن ولی وقت تعارف هم که شد

"یا جوادی" گفت و کم تغییر کرد

 

دم که پایین رفت آقا خوب بود

حال او در باز دم تغییر کرد

 

چون حسن مثل حسین و مثل خویش

حالتش در هر قدم تغییر کرد...

شاعر : مهدی رحیمی


تعداد بازديد : 119
یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت: 8:59
نویسنده:
نظرات(0)
پس غریبی دروطن تکرار شد شمع بودن سوختن تکرار شد یک حسین تشنه در هنگام زهر بعد از آن صدها حسن ت

پس غریبی دروطن تکرار شد

شمع بودن سوختن تکرار شد

 

یک حسین تشنه در هنگام زهر

بعد از آن صدها حسن تکرار شد

 

چونکه "ام الفضل" "ام الرّذل" گشت

باز نامردی زن تکرار شد

 

چون که مثل طوس در بغداد هم

زهر و انگور و دهن تکرار شد

 

پس غریب بی کفن در دشت...نه

پس غریب با کفن تکرار شد

 

با دهان و با گلو و با جگر

یک نبرد تن به تن تکرار شد

 

اربا اربا...نه ولی سرخ و کبود

ماه زیر پیرهن تکرار شد

 

شاعر : مهدی رحیمی


تعداد بازديد : 159
یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت: 8:59
نویسنده:
نظرات(0)
باچه توجیهی مداد از هم نریخت؟ هرقدر توضیح داد از هم نریخت با وجودی که گذشت از جسم تو ازچه خاک

باچه توجیهی مداد از هم نریخت؟

هرقدر توضیح داد از هم نریخت

 

با وجودی که گذشت از جسم تو

ازچه خاک و ابر و باد ازهم نریخت؟؟؟

 

باورش سخت است که با حرز تو

آیه آیه "ان یکاد" ازهم نریخت

 

کربلا تکرار شد اینجا ولی

پیکر بغداد...داد از هم نریخت!

 

درقیاس "اکبر" و فرزند تو

لااقل جسم "جواد" از هم نریخت

 

کربلا در کوچه ودر طوس بود

با "جواد" این امتداد از هم نریخت

 

شکر که پیراهنش بر پیکرش

هر قَدَر هم شدگشاد از هم نریخت

 

اربا اربا گشت آقا از درون

از برون شاید زیاد از هم نریخت

 

سخت برهم ریخت در مشهد"رضا"

با وجودی که "جواد" از هم نریخت

 

شاعر : مهدی رحیمی

 


تعداد بازديد : 199
یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت: 8:57
نویسنده:
نظرات(0)
غلامرضا سازگار امام جواد(ع)-شهادت هر دم هزار نوبت جان از بدن برآید تا آه سینه سوزى از قلب من برآ

امام جواد(ع)-شهادت

 

هر دم هزار نوبت جان از بدن برآید

تا آه سینه سوزى از قلب من برآید

بس كوه غصه بردم بس خون دل كه خوردم

گویى كه از لبم خون جاى سخن برآید

از بس كه یار قاتل سوزم نهفته در دل

ترسم كه جاى آهم دود از دهن برآید

دیگر نمانده هیچم تا كى به خود بپیچم

اى مرگ همتى كن تا جان ز تن برآید

امروز بین حجره فردا كنار كوچه

آواى غربت من از این بدن برآید

نیكوست زهر دشمن در راه دوست از من

هم سوختن به آتش هم ساختن برآید  

از بس كه رفتم از تاب از بس تنم شده آب

بر من صداى فریاد از پیرهن برآید

نَبوَد عجب كه بر من هنگام دفن این تن

خون در لحد بجوشد سوز از كفن برآید

جانسوز شعر(میثم) خیزد ز دل دمادم

مانند ناله ‏اى كز بیت الحزن برآید


تعداد بازديد : 227
یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت: 8:56
نویسنده:
نظرات(0)
مهدی رحیمی امام جواد(ع)-شهادت در حقیقت رنگ غم تغییر کرد آخرین انگور هم تغییر کرد در میان چشم

امام جواد(ع)-شهادت

 

در حقیقت رنگ غم تغییر کرد

آخرین انگور هم تغییر کرد

در میان چشم انگور سیاه

جای آب و جای سَم تغییر کرد

در زد آقا از صدای در زدن

زود رنگ متّهم تغییر کرد

پس به روی زن نیاورد و نشست

اینچنین نوع کرم تغییر کرد

دانه ی انگور را برداشت و...

گفت شاید که "زنم" تغییر کرد

زن ولی وقت تعارف هم که شد

"یا جوادی" گفت و کم تغییر کرد

دم که پایین رفت آقا خوب بود

حال او در باز دم تغییر کرد

چون حسن مثل حسین و مثل خویش

حالتش در هر قدم تغییر کرد...

×××

 

پس غریبی در وطن تکرار شد

شمع بودن سوختن تکرار شد

یک حسینِ تشنه در هنگام زهر

بعد از آن صدها حسن تکرار شد

چونکه ام الفضل ام الرّذل گشت

باز نامردیِ زن تکرار شد

چون که مثل طوس در بغداد هم

زهر و انگور و دهن تکرار شد

پس غریب بی کفن در دشت...نه

پس غریبِ با کفن تکرار شد

با دهان و با گلو و با جگر

یک نبرد تن به تن تکرار شد

اربا اربا...نه ولی سرخ و کبود

ماه زیر پیرهن تکرار شد

×××

با چه توجیهی مداد از هم نریخت؟

هرقَدَر توضیح داد از هم نریخت

با وجودی که گذشت از جسم تو

ازچه خاک و ابر و باد از هم نریخت؟؟؟

باورش سخت است که با حرز تو

آیه آیه "ان یکاد" از هم نریخت

کربلا تکرار شد اینجا ولی

پیکر بغداد...داد از هم نریخت!

درقیاس "اکبر" و فرزند تو

لااقل جسم "جواد" از هم نریخت

کربلا در کوچه و در طوس بود

با "جواد" این امتداد از هم نریخت

شکر که پیراهنش بر پیکرش

هر قَدَر هم شد گشاد از هم نریخت

اربا اربا گشت آقا از درون

از برون شاید زیاد از هم نریخت

سخت برهم ریخت در مشهد"رضا"

با وجودی که "جواد" از هم نریخت


تعداد بازديد : 165
یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت: 8:56
نویسنده:
نظرات(0)
محمود قاسمی امام جواد(ع)-شهادت ای دل تو بخوان تا که غریبانه بگرییم با چشم تر از غربت جانانه بگ

امام جواد(ع)-شهادت

 

ای دل تو بخوان تا که غریبانه بگرییم

با چشم تر از غربت جانانه بگرییم

با یاد گل روی عزیز دل زهرا

شمعی شده در ماتم پروانه بگرییم

ای نور دل حضرت ارباب، شبانه

با شاه خراسان به تو دُردانه بگرییم

با نالۀ زهرا و کف و سوت کنیزان

بر حال تو، با حال پریشانه بگرییم

داغی است به سینه که سزد تا سحر امشب

بر اشک تو و خندۀ بیگانه بگرییم

بالین تو امشب نه طبیبی نه حبیبی

بگذار برای تو طبیبانه بگرییم

ای پاره جگر اذن بده تا که دمی را

بر کشتۀ صد پاره غریبانه بگرییم

بر آن بدن بی سرِ عریان به روی خاک

چون دخترک گوشۀ ویرانه بگرییم


تعداد بازديد : 173
یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت: 8:54
نویسنده:
نظرات(0)
پاى عشقى فتاده از نفسم كاروانى نهفته در جرسم مفلسى از تبار شوق توام دامن آلوده تو در هوسم موج آه

پاى عشقى فتاده از نفسم

كاروانى نهفته در جرسم

مفلسى از تبار شوق توام

دامن آلوده تو در هوسم

موج آهم، شكسته‏تر ز دلت

غير يار كريم نيست كسم

نَفَسِ من مقيم سينه توست

من صدايى شكسته در قفسم

سايه مرحمت شدن چه‏خوش‏است

نور تو مى‏رسد ز پيش و پسم

تا مرا از تو ياد مى‏آيد

به لبم يا جواد مى‏آيد

پى وصلى شكسته‏بال‏توام

منتسب بر توام كه مال توام

تا مگر لب نهم به‏لعل لبت

گوئيا كوزه سفال توام

جز تو را گر حرام مى‏دانم

پى يك بوسه حلال توام

صبغة اللَّه، روى ديدنى‏ات

سائل رنگى از جمال توام

نقص را مى‏كشم به پرده اوج

ناقصم گرچه، با كمال توام

گر جنون رابه غير، ميلى نيست

جز دل ما مزار ليلى نيست

تا روم از دلم تو باز بيا

مى‏كشم ناز با نياز بيا

خانمان سوزتر ز عشق تونيست

گل يثرب، مه حجاز بيا

خانه‏ام را خراب ساز خراب

با من خسته دل بساز بيا

تنگ شد خانه معاش دلم

دست كن زير جانماز بيا

دست بگشاى بر شفاى دلم

تا هدايت شوم به راز بيا

تا گريبان درم به حيرت عشق

همتى لطف كن به غيرت عشق

مى‏توان گر ز هجر ناله كشيد

بايد از شوق بند عمر بريد

من عصاى توام كه نطق نمود

برگ زيتون، دلم كه فيض چشيد

من كلامى فتاده از لب تو

چشم من اشك چشم تو كه چكيد

بيت و مسجد گذارى از قدمت

منت كوفه از تو گشته مزيد

دست كوتاه و وصل يار بلند

نقص كى جانب كمال‏رسيد؟

حرز تو كار ساز و بنده اسير

مددى يا جواد دستم گير

قيمت من به حسن بودن‏توست

دل من در پى ربودن توست

رخصت لطف را مهيا كن

ديده محتاج رخ گشودن توست

دل به قيد يقين خويش بگير

كاستى در پی فزودن توست

گرچه رويت وسيع و آينه تنگ

رزق آئينه‏هاتودن توست

تو اذان هميشه برپايى

گوشها در پى ودن توست

«لا اله» از تو مى‏شود « الا»

كه تو وجه اللهى و نور خدا

نشود هيچگه تلف غم تو

گيرد از هر سلف خلف غم‏تو

شأن تو شأن مرتضى باشد

سيرت شاه لو كشف غم تو

جبرئيل است خاكسار درت

مايه عزت و شرف غم تو

سينه چاك چاك شوق، صدف

گوهر خالص صدف غم تو

مشهد و كربلا و سامرّا

مكه و يثرب و نجف غم تو

چون دلت را كريم مى‏دانم

كرمت را قديم مى‏دانم

در طريق غم است حكم خدا

دوستدار تو اوفتد به بلا

شرح معشوق مى‏كند هردم

عاشق غم كشيده رسوا

روى تو روى حيدر كرار

بوى تو بوى اكبر ليلا

گوش دل باز مى‏كنم چو تو را

العطش مى‏رسد ز كرب و بلا

اربا ارباست آن يكى به زمين

تو هم اينجا شكسته بابا

اين جواد و على است افتاده

آن حسين و رضاست جان داده

محمد سهرابی


تعداد بازديد : 206
یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت: 8:46
نویسنده:
نظرات(0)
معبود من خداي من اي حيّ داورم ديگر به لب رسيده نفس هاي آخرم همچون رضا به حجره ي در بسته جان دهم د

معبود من خداي من اي حيّ داورم

ديگر به لب رسيده نفس هاي آخرم

همچون رضا به حجره ي در بسته جان دهم

در شهر غربت از پدرم ارث مي برم

در بسته ، دل شکسته ، بدن خسته از ملال

اين غم کجا برم که مرا کشت همسرم

اي امّ فضل مي شنوي ناله ي مرا

يک جرعه آب چيست؟ که ريزي به حنجرم

رويم بود به قبله و چشمم بود به در

اي کاش نازنين پسرم بود در برم

طاقت نمانده تا بزنم دست و پا دگر

بهتر که دست و پا نزنم نزد مادرم

از سوز زهر و سوز عطش سوخت جان من

آبم نداد قاتل و شد آب پيکرم


تعداد بازديد : 215
یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت: 8:45
نویسنده:
نظرات(0)
سوزد از زهر ز پا، تا به سَرم یا زهرا آب شد از اثر آن جگرم یا زهرا هیچ کس نیست بیاید به کنارم مادر

سوزد از زهر ز پا، تا به سَرم یا زهرا

آب شد از اثر آن جگرم یا زهرا

هیچ کس نیست بیاید به کنارم مادر

تو بنه بر سر زانو، سَرم یا زهرا

تا بیاید پسرم بر سر بالین پدر

دیده دارم به در و منتظرم یا زهرا

ای که در آتش بیداد، رخ ماهت سوخت

نظری کن به دل شعله ورم یا زهرا

مرغ عشق تو عمو، از نفس افتاده شدم

میخ در کنج قفس، بال و پرم یا زهرا

دیده ام تار و دلم شعله ور از زهر، ولی

هر دم آید رخ تو در نظرم یا زهرا

قاتل من به غم بی کسی ام میخندد

او کُنَد شادی و من پشت درم یا زهرا

نفسم در قفس سینه شده زندانی

جان به لب آمده و محتضرم یا زهرا

 

منبع : رضیع الحسین (ع)


تعداد بازديد : 219
یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت: 8:44
نویسنده:
نظرات(0)
در عزایت فَلک عزادار است دردِ هجرت، مَلک گرفتار است ناله های دلِ پر از خونت لحظه لحظه رضا خریدار

در عزایت فَلک عزادار است

دردِ هجرت، مَلک گرفتار است

ناله های دلِ پر از خونت

لحظه لحظه رضا خریدار است

خانه را مأمنی برایت نیست

همسر بی وفا تو را یار است

خنده های جفای ام الفضل

سینه ات را چو تیغِ آزار است

می زنی ناله از درون نای

آن چنان که نی از نوا زار است

بین حجره به خود چو می پیچی

فاطمه مادر از تو غمخوار است

یادِ مادر تو را کند گریان

ذکر مادر چو آخر کار است

جان دهی در هوای جد خود

کار قلبت سرشک خونبار است


تعداد بازديد : 208
یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت: 8:43
نویسنده:
نظرات(0)
در غمت گفته هزار است، غریب بن غریب دل غمین است و فکار است، غریب بن غریب در شبِ سرد فراقت دلِ عالم

در غمت گفته هزار است، غریب بن غریب

دل غمین است و فکار است، غریب بن غریب

در شبِ سرد فراقت دلِ عالم خون است

چون که پایانِ بهار است، غریب بن غریب

چه کسی دیده که همسر بشود دشمنِ مرد

قاتلت حیله ی یار است، غریب بن غریب 

زهرِ سوزنده چها کرده میانِ جگرت

که چنین حالِ تو زار است، غریب بن غریب

چشم خونبارِ رضا، چشم به راهت به جنان

بین که بی صبر و قرار است، غریب بن غریب

پدرت بود غریب و تو شدی غربت کش

غصه بی حد و شمار است، غریب بن غریب

کمی از خاک حریمت به دو چشمِ فطرس

سرمه ی چشمِ خمار است، غریب بن غریب

 

منبع : رضیع الحسین (علیه السلام)


تعداد بازديد : 131
شنبه 22 مهر 1391 ساعت: 10:19
نویسنده:
نظرات(0)
فغان و درد که خیر العباد را کشتند رضا بیا که عزیزت جواد را کشتند زمین به لرزه فتاده است و آسمان تا

فغان و درد که خیر العباد را کشتند

رضا بیا که عزیزت جواد را کشتند

زمین به لرزه فتاده است و آسمان تاریک

مگر قیامت عظمای حق شده نزدیک

به کنج حجره امام غریب می نالید

ز سوزش جگر خود عجیب می نالید

دوباره کارگر افتاده زهر بر جگری

به سرنوشت پدر ببین دچار شد پسری

جفای همسر و نامردی زمانه نگر

غریب ماندن مردی میان خانه نگر

کسی که زهر به جانش نشسته عطشان است

که زهر سخت تر از زخم تیغ عریان است

برای رفع عطش آب او طلب می کرد

ولی چه سود طلب از قوم بی ادب می کرد

که دیده بهر تماشای درد صف بزنند

کنار بستر مردی غریب کف بزنند

چو زهر بند ز بند تنش جدا می کرد

عزیز فاطمه تنها رضا رضا می کرد

ز تشنگی پدر خویش را صدا می کرد

گمان کنم که دلش یاد کربلا می کرد

چو جان سپرد غریبانه دور از اقوام

نهاد دشمن نامرد او تنش بر بام

به روی بام تو ای آفتاب متاب

به روی پیکر این دل کباب، متاب

بیا و غربت این مرد خسته را حس کن

کسوف کن شرر شعله افکنی بس کن

کبوتران همه باید ز تو گلایه کنند

روا بود که بر این جسم خسته سایه کنند

 

منبع : رضیع الحسین (علیه السلام)


تعداد بازديد : 191
شنبه 22 مهر 1391 ساعت: 10:18
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 14
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف