شهادت امام کاظم ع - 9

شهادت امام کاظم ع - 9

شهادت امام کاظم ع - 9

شهادت امام کاظم ع - 9

شهادت امام کاظم ع - 9
شهادت امام کاظم ع - 9
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
وحید قاسمی امام موسی بن جعفر(ع)-شهادت خورشید کبود و نیلی و مخمل کوب! دیدیم تو را چه دیر در سمت

امام موسی بن جعفر(ع)-شهادت

 

 

 

خورشید کبود و نیلی و مخمل کوب!

 

دیدیم تو را چه دیر در سمت غروب

 

در مغرب شانه های ترکان سیاه

 

بی غسل و کفن به روی یک تخته ی چوب

 

روح القدسی که بر صلیبت زده اند؟

 

ای کشته ی زهر، ای شهید مصلوب

 

این تخته ی پاره چیست! تابوت کجاست؟

 

در شهر شما مگر شده قحطی چوب؟

 

بر پیکرتان چقدر گل می ریزند!!

 

با چشم به خون نشسته نوح و یعقوب

 

با ضربه ی تازیانه ها روی تنت

 

شرح غم جانگدازتان شد مکتوب

 

در سوره ی صبر عمرتان آمده است

 

یک آیه ی کوتاه ز رنج  ایوب

 

زنجیر به زخم ساق ها چسبیده

 

زنگار به مغز استخوان کرده رسوب


تعداد بازديد : 299
جمعه 26 خرداد 1391 ساعت: 10:56
نویسنده:
نظرات(0)
رضا رسول زاده امام موسی کاظم(ع)-شهادت ندارد ابر چون این چشم گریانی که من دارم ندارد آتشی چون آه

امام موسی کاظم(ع)-شهادت

 


 

ندارد ابر چون این چشم گریانی که من دارم

 

ندارد آتشی چون آه سوزانی که من دارم

 

قسم بر روشنی روز که، از یاد من رفته

 

ندارد آسمان چون شام ظلمانی که من دارم

 

سحر وقت نمازم می کند از خواب بیدارم

 

نوازش های دست این نگهبانی که من دارم

 

شکسته استخوان ساق پایم از غل و زنجیر

 

نگفتم با کسی از درد پنهانی که من دارم

 

قسم بر روزگار در اسارت بودن زینب

 

ندید او این چنین تاریک زندانی که من دارم

 

چه می شد که ملاقاتم شبی معصومه می آمد

 

تسلی بهر این حال پریشانی که من دارم


تعداد بازديد : 125
جمعه 26 خرداد 1391 ساعت: 10:56
نویسنده:
نظرات(0)
قاسم نعمتی امام موسی کاظم(ع)-شهادت دوری از شهر و دیارم عزتم را لطمه زد این جدائی قلب پاک عترتم ر

امام موسی کاظم(ع)-شهادت

 


 

دوری از شهر و دیارم عزتم را لطمه زد

 

این جدائی قلب پاک عترتم را لطمه زد

 

با دو دست بسته هم باب الحوائج بوده ام

 

کی غل و زنجیر فضل و رحمتم را لطمه زد

 

ناله های ممتدم گویای این مطلب شده

 

بغض سینه اشتیاق صحبتم را لطمه زد

 

تار می بینم ز بس که این حرامی یهود

 

گاه و بیگاه آمد از ره صورتم را لطمه زد

 

صوت سیلی هم صدا شد با صدای خنده اش

 

هر دمی آمد سراغم خلوتم را لطمه زد

 

نام زهرا را نه تنها با طهارت او نبرد

 

بد دهن بود و دل با غیرتم را لطمه زد

 

داغ من یک سر بریدن کمتر از جدم حسین

 

آخر کار این کفن ها غربتم را لطمه زد  


تعداد بازديد : 385
جمعه 26 خرداد 1391 ساعت: 10:56
نویسنده:
نظرات(0)
محسن حنیفی امام موسی کاظم(ع)-شهادت اگرچه بسته زنجیر و در اسیری بود به دست بسته به دنبال دستگیری

امام موسی کاظم(ع)-شهادت

 


 

اگرچه بسته زنجیر و در اسیری بود

 

 به دست بسته به دنبال دستگیری بود

 

نبود باب حوائج اسیر زندان ها

 

 ... همیشه پشت درخانه اش فقیری بود

 

نبود دخترکش تا به او کند تکیه

 

 اسیر پای شکسته به وقت پیری بود

 

چقدر لاغر و زخمی شد و ...؛ شکست آخر

 

 شبیه اینکه گلاب از گلی بگیری بود

 

به روی تخته تنش را غلام ها بردند

 

 عجب مراسم تشییع کم نظیری بود

 

برای بی کفنی گریه می کند کفنت

 

 همان که سهم تنش کهنه حصیری بود


تعداد بازديد : 181
جمعه 26 خرداد 1391 ساعت: 10:55
نویسنده:
نظرات(0)
شعر شهادت امام موسی کاظم (ع) می خواستند داغ تو را شعله ور کنند وقتی که سوختی همه را با خبر کنند می

 

می خواستند داغ تو را شعله ور کنند
وقتی که سوختی همه را با خبر کنند
می خواستند دفن شوی زیر خاکها
تا زنده زنده از سر خاکت گذر کنند
می خواستند شام غریبان بپا کنند
تا بچه های فاطمه را در به در کنند
از ناسزا بگو که چه آورده بر سرت
می خواستند باز تو را خونجگر کنند
زنجیر دست شما بسته باشد و
مثل مدینه فاطمه ات را سپر کنند
قوم یهود را به مصافت کشیده اند
تا تازیانه ها به مراتب اثر کنند
حالا بیا بگو که ملائک یکی یکی
فکری برای این تن بی پال و پر کنند
این اشک ها مسافر یک جسم بی سرند
وقتش رسیده است به آنجا سفر کنند

***رحمان نوازنی***

دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت
از بال من شکسته ترین آفرید و رفت
خون گلوی زیر فشارم که تازه بود
با یک اشاره روی لباسم چکید و رفت
بد کاره ای به خاک مناجات سر گذاشت
وقتی صدای بندگی ام را شنید و رفت
راضی نشد به بالش سختی که داشتم
زنجیرهای زیر سرم را کشید و رفت
شاید مرا ندیده در آن ظلمتی که بود
با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت
روزم لگد نخورده به آخر نمی رسید
با درد بود اگر شب و روزم رسید و رفت
دیروز صبح با نوک شلاق پا شدم
پلکم به زخم رو زد و در خون طپید و رفت
از چند جا ضریح تنم متصل نبود
پهلوی هم مرا وسط تخته چید و رفت
تابوت از شکستگی ام کار می گرفت
گاهی سرم به گوشه ی دیوار می گرفت

***علی اکبر لطیفیان***


تعداد بازديد : 111
پنجشنبه 25 خرداد 1391 ساعت: 10:30
نویسنده:
نظرات(1)
اشعار شهادت حضرت امام موسی کاظم (ع) - محمد سهرابی مهر و مه گرچه رو به شاه نکرد روز را از شب اشتباه

 

مهر و مه گرچه رو به شاه نکرد
روز را از شب اشتباه نکرد

به کدامین گنه به زندان رفت
 او که در عمر خود گناه نکرد

رگ به رگ شد تمام پیکر او
  رگ غیرت ولی تباه نکرد

زن رقاصه مو پریشان شد
 سر مویی ولی نگاه نکرد

واقعاً موی او خضاب نداشت
 خلق را هیچ گه سیاه نکرد

غل از او رخصت جدایی خواست
شه به حرفش ولی نگاه نکرد

به همه سینه ی پناه گشود
کس به او صحبت از پناه نکرد

چهارده سال آفتاب نخورد
رشد جایی چنین گیاه نکرد

رد شلاق مانده بر بدنش
  بر تنش رخت راه راه نکرد

چار غل بست و چار قل وا کرد
 لیک قطع دل از اله نکرد

جز دو ابرو و خیل مژگانش
هیچ گه رغبت سپاه نکرد
 
روزه اش را به اشک دیده ی خود
 گاه افطار کرد و گاه نکرد
***محمد سهرابی***


تعداد بازديد : 157
پنجشنبه 25 خرداد 1391 ساعت: 10:29
نویسنده:
نظرات(1)
اشعار شهادت موسی بن جعفر (ع) - علی اکبر لطیفیان مثل یک تکه عبا روی زمین است تنش آن قدر حال ندارد ک

 

مثل یک تکه عبا روی زمین است تنش
آن قدر حال ندارد که نیفتد بدنش

جا به جا گر نشود سلسه بد می چسبد
آن چنانی که محال است دگر وا شدنش

نفسش وقت مناجات چه اعجازی داشت
زن بدکاره به یک باره عوض شد سخنش

آه مانند گلیمی چقدر پا خورده
بی سبب نیست اگر پاره شده پیرهنش

از کلیم اللهی حضرت ما کم نشود
گر چه هر دفعه بیاید بزند بر دهنش

به رگ غیرت این مرد فقط دست مزن
بعد از آن هر چه که خواهی بزنی اش، بزنش

بستنش نیز برایش به خدا فایده داشت
مدد سلسله ها بود نمی ریختنش

با چنین وضع کفن کردن او پس سخت است
آه آه از پسرش آه به وقت کفنش
***علی اکبر لطیفیان***


تعداد بازديد : 411
پنجشنبه 25 خرداد 1391 ساعت: 10:29
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار شهادت امام موسی بن جعفر (ع) - وحید مصلحی می مکد رشته های بی احساس نیمه جانی که مانده در تن ر

می مکد رشته های بی احساس
نیمه جانی که مانده در تن را

یک نفر هم نمیکند چاره
زخم زنجیر و زخم گردن را
**
روزه داری تمام روزت را
تازیانه توراست افطاری

آسمان جای توست آقاجان
از چه رو کنج چار دیواری ؟
**
مثل شمعی که شعله ور باشد
جسمتان آب میرود آقا

گم شده صبح و شام آخر کی_
چشمتان خواب میرود آقا ؟
**
کنج زندان نشسته ای داری
روضه ی قتلگاه می خوانی

تشنه ماندی و اش
مادرت را به آه می خوانی
**
دشمنت تازیانه بر دستش
گاه و بیگاه حمله ور میشد

ناسزا ها به مادرت میگفت
دلت از درد شعله ور میشد
**
چه قدر مثل مادرت شده ای
آنکه رخساره ی کبودی داشت

ناسزا های دشمنت انگار
خنجری بین سینه ات میکاشت
**
خنده میزد به گریه ات دشمن
ای که از درد خویش می سوزی

میکِشی انتظارِ فرزندت
به درِحجره چشم میدوزی
**
یاد پهلو شکسته افتادی
در نمازِ نشسته ی آخر

حرف تو بین هق هق ات این بود:
السلام و علیک یا مادر ..
**
در غریبی و گوشه ی زندان
مادرت از مدینه می آمد

او که دارد هنوز از زخمش _
میچکد خون سینه می آمد
**
مادرت آمده که بگشاید
از تو زنجیر و کُند و آهن را

مادرت آمده کند چاره
زخم زنجیر و زخم گردن را ..
***وحید مصلحی***


تعداد بازديد : 163
پنجشنبه 25 خرداد 1391 ساعت: 10:29
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار شهادت موسی بن جعفر (ع) - جواد محمد زمانی وقتی زبان عاطفه ها لال می شود زنجیر ها در آینه ات ب

 

وقتی زبان عاطفه ها لال می شود
زنجیر ها در آینه ات بال می شود

در فصل گل بهار تو از دست می رود
بر شاخه میوه های تو پامال می شود

دیگر کسی ز ناله ات آهی نمی کشد
در این سیاهچال صدا چال می شود

آقا سنان سبز سیادت به دوش توست
غل ها به روی شانه تا شال می شود

همواره مرد،زینتش از جنس دیگری ست
زنجیر ها به پای تو خلخال می شود

دشمن به قصد جان تو آماده می شود
این طرح در دو مرحله دنبال می شود :

اول به شأن شامخت شلاق می زنند
دیرگ زبان به هتک تو فعال می شود

شعرم بدون ذکر مصیبت نمی شود
حالا گریز روضه گودال می شود

دعواست بر سر زره و جامه و سری
دارد میان معرکه جنجال می شود
***جواد محمد زمانی***


تعداد بازديد : 215
پنجشنبه 25 خرداد 1391 ساعت: 10:28
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار شهادت باب الحوائج موسی بن جعفر (ع) - لطیفیان آه هر چند غل جامعه بر پیکر داشت بر تنش باغ گل ل

 

آه هر چند غل جامعه بر پیکر داشت
بر تنش باغ گل لاله و نیلوفر داشت

مثل گودال دچار کمی جا شده بود
فرقش این بود فقط سایه ی بالا سر داشت

زحمت چکمه ی سنگین کسی را نکشید
یعنی پامال نشد تا نفس آخر داشت

لطف زنجیر همین بود که عریان نشود
هرچه هم بود ولی پیرهنی در بر داشت

دختری داشت ولی روسری اش دست نخورد
دختری داشت ولی دختر او معجر داشت

یک نفر کشته شد و هفت کفن آوردند
پاره هم میشد اگر، یک کفن دیگر داشت

السلام ای بدن بی کفن کربلا
سوره ی یوسف بی پیرهن کربلا
***علی اکبر لطیفیان***


تعداد بازديد : 155
پنجشنبه 25 خرداد 1391 ساعت: 10:28
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار امام موسی کاظم (ع) - علی اکبر لطیفیان ترسی از فقر ندارند گدایان کریم دست خالی نروند از در اح

ترسی از فقر ندارند گدایان کریم
دست خالی نروند از در احسان کریم

حاجت خواسته را چند برابر داده است
طیب الله به این لطف دو چندان کریم

کاظمینی نشدیم و دلمان هم پر بود
بار بستیم به سوی شاه خراسان کریم

بی نیاز از همه ام تا که رضا را دارم
به قسم های خداوند به قرآن کریم

طلب رزق نکردیم ز دربار کسی
نان هر سفره حرام است مگر نان کریم

هر کسی وقت مناجات ضریحی دارد
دست ما هم رسیده است به دامان کریم

نا امیدم مکنید از کرمش فرض کنید
باز بدکاره ای امشب شده مهمان کریم

سپر درد و بلایش نشدیم و دیدیم
سپر درد و بلای همه شد جان کریم

ظاهرش فقر ولی باطن او عین غنا
ترسی از فقر ندارند گدایان کریم
***علی اکبر لطیفیان***

 


تعداد بازديد : 205
پنجشنبه 25 خرداد 1391 ساعت: 10:28
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار موسی بن جعفر (ع) - سید رضا موید آن که عالم همه در دست توانایش بود مرکز دایره غم دل دانایش بو

 

آن که عالم همه در دست توانایش بود
مرکز دایره غم دل دانایش بود

هفتمین حجت معصوم ز ظلم هارون
چارده سال به زندان ستم جایش بود

دل موسای کلیم از غم این موسی سوخت
که به زندان بلا طور تجلایش بود

معنی قعر سجون باید و ساق المَرضُوض
پرسی از حلقه زنجیر که بر پایش بود

یاد حق هم نفس گوشه تنهایی او
آهِ دل روشنی خلوت شب هایش بود

بس که غم دیدز زندان و زندان بانش
زندگی بخش جهان مرگ تمنایش بود

نه همین زهر جفا بر دلش افروخت شرر
ز شهادت اثری بر همه اعضایش بود

یوسف فاطمه یا رب چه وصیت فرمود
که پس از مرگ همی سلسله بر پایش بود
***سید رضا موید***


تعداد بازديد : 231
پنجشنبه 25 خرداد 1391 ساعت: 10:27
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار شهادت حضرت موسی بن جعفر (ع) - مجید رجبی آن که در کنج قفس مرگ طلب کرده منم هم چو شمعی شده از

 

آن که در کنج قفس مرگ طلب کرده منم
هم چو شمعی شده از جور و جفا آب تنم

روزها پیش دو چشمم چو شب تاریک است
هم دم و هم نفسی نیست مرا جز رَسَنم

بین زنجیر و غل و کند نیفتد یک دم
ذکر و تسبیح و مناجات و دعا از دهنم

بس که در قعر سجون روز و شبم طی گشته
مانده آثار غل و سلسله روی بدنم

از جفا کاری سندی چه بگویم که کشد
آه جانسوز زبانه ز دل پر محنم

تازیانه زدنش جای خودش حرفی نیست
ناسزا گفتنش افکنده شرر بر چمنم

حاجتم گشت روا و عجلم می آید
دم آخر شده و یاد شه بی کفنم

گرچه گردید تنم از اثر زهر کبود
ولی از سم ستوران بدنم چاک نبود
***مجید رجبی***


تعداد بازديد : 263
پنجشنبه 25 خرداد 1391 ساعت: 10:27
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع) -رضا محمدی ای شام تیره با مه انور چه می کنی؟ با اختران منظره گستر چ

 

ای شام تیره با مه انور چه می کنی؟
با اختران منظره گستر چه می کنی؟

گسترده ای تو پرده ای از ابر بر زمین
با آفتاب صبح منور چه می کنی؟

ای روزگار  تیره به هم داده ای جهان
مبهوت مانده ایم   که دیگر  چه می کنی !؟

زنجیر روسیاه چرا حلقه می شدی
هان ای قفس به دور کبوتر چه می کنی؟

ای صاحب سریر امان دادن بهشت
بر روی تخته پاره ای از در چه می کنی؟

حالا سرت به دامن مادر رسیده است
یاس کبود باغ پیمبر چه می کنی ؟

گودال قتلگاه چرا اینچنین شده
هان ای سکینه با تن بی سر  چه می کنی؟
***رضا محمدی***


تعداد بازديد : 145
پنجشنبه 25 خرداد 1391 ساعت: 10:27
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار مدح و مرثیه امام موسی کاظم (ع) - میلاد یعقوبی آن زمانی که دل مهیا شد دفتر غم مقابلم وا شد ت

آن زمانی که دل مهیا شد
دفتر غم مقابلم وا شد

تا که آنرا ورق زدم دیدم
نهمین صفحه نام موسی شد

حضرت کاظم از عنایت خویش
نظری کرد و سینه غوغا شد

در تکاپوی گفتن شعری
طبع سردم چو گل شکوفا شد

نفسی زد به آن دم قدسی
روح مرده دوباره احیا شد

تک نگاهی نمود و از پس آن
همه درد من مداوا شد

فقط از او زنم دمادم دم
نفسم چون که وقف مولا شد

ذکر او بوده ذکر هر روزش
پور مریم اگر مسیحا شد

سینه ام پر شراره از غصه
ناله هایم به غم هم آوا شد

دل من از گنه زمین گیر است
آمدم تو نگو دگر دیر است


ای کلیمی که صد چو موسایی
عالمی بنده و تو مولایی

در مدیح گلی به مثل شما
من چه گویم که پور زهرایی

پادشاهان چو ریزه خوار درت
بر همه آفرینش آقایی

آن رضایی که جان و دل از اوست
تو به شمس الشموس بابایی

آفتابی، ستاره ای، ماهی
تو زمین، آسمان نه دریایی

آن قدر گفته اند و می گویند
که شما روز حشر با مایی

آن کسی که گدایتان باشد
فخر می کند به حاتم طایی

تا که مانده حریم پر مهرت
چه کسی می رود دگر جایی

در عزایت اگر اجازه دهی
هر دو چشمم کنند سقایی

من کجا و نوشتن از کرمت
جان مولا مرا رسان حرمت  


تو که با غصه ها هم آغوشی
فقط از جرعه های غم نوشی

شمع عمرت به گوشه زندان
رفته دیگر به حال خاموشی

ذکرتان بوده ذکر خلصنی
بهر رفتن چه قدر می کوشی

از جسارت به ساحت مادر
در تب غیرتت چه می جوشی

خلوت تو چه دیدنی باشد
روز و شب از خدا تو مدهوشی

جسمت افتاده بی رمق دیگر
از غل آهنیین تو بی هوشی

نکند موقع پریدن هست
جامه ای از کفن چرا پوشی؟

سپری می شود ز غم هایت
روز و شب های من به چاووشی

مثل هر شیعه ای تو هم مولا
عاشق آن ضریح شش گوشی

من پریشان غصه هات هستم
عاشق قبر با صفات هستم

***میلاد یعقوبی***


تعداد بازديد : 215
پنجشنبه 25 خرداد 1391 ساعت: 10:26
نویسنده:
نظرات(0)
شعر شهادت امام موسی کاظم (ع) - روح الله عیوضی اشکِ زنجیر به حال بدنم می ریزد گریه بر بی کسی زخم تن

اشکِ زنجیر به حال بدنم می ریزد
گریه بر بی کسی زخم تنم می ریزد

آسمان راه گلوی قفسم را بسته
عرق بال من از پیرهنم می ریزد

روی شلاق به من وا شده و می خندد
آب مجروح ز زخم دهنم می ریزد

چارده سال شد از شهر مدینه دورم
آهم از غربت و آل حسنم می ریزد

چوب با پای شکسته سر دعوا دارد
سنگ، زیر قدم پا شدنم می ریزد

هر یک از هفت کفن پشت سر تشییعم
لاله برکشته ی دور از وطنم می ریزد
***روح الله عیوضی***


تعداد بازديد : 251
پنجشنبه 25 خرداد 1391 ساعت: 10:26
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع) - وحید قاسمی خورشید کبود و نیلی و مخمل کوب! دیدیم تو را چه دیر در س

 

خورشید کبود و نیلی و مخمل کوب!
دیدیم تو را چه دیر در سمت غروب

در مغرب شانه های ترکان سیاه
بی غسل و کفن به روی یک تخته ی چوب

روح القدسی که بر صلیبت زده اند؟
ای کشته ی زهر، ای شهید مصلوب

این تخته ی پاره چیست! تابوت کجاست؟
در شهر شما مگر شده قحطی چوب؟

بر پیکرتان چقدر گل می ریزند!!
با چشم به خون نشسته نوح و یعقوب

با ضربه ی تازیانه ها روی تنت
شرح غم جانگدازتان شد مکتوب

در سوره ی صبر عمرتان آمده است
یک آیه ی کوتاه ز رنج  ایوب

زنجیر به زخم ساق ها چسبیده
زنگار به مغز استخوان کرده رسوب
***وحید قاسمی***


تعداد بازديد : 167
پنجشنبه 25 خرداد 1391 ساعت: 10:26
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع) - لطیفیان بر روی لب هایت به جز یا ربنا نیست غیر از خدا ، غیر از خدا

بر روی لب هایت به جز یا ربنا نیست
غیر از خدا ، غیر از خدا، غیر از خدا نیست

زنجیر ها راه گلویت را گرفتند
در این نفس بالا که می آید صدا نیست

چیزی نمانده از تمام پیکر تو
انگار که یک پوستی بر استخوانی است

زخم گلوی تو پذیرفته است اما
زخم دهانت کار این زنجیر ها نیست

این ایستادن با زمین خوردن مساوی است
از چه تقلا میکنی ؟ این پا که پا نیست

اصلا رها کن این پلید بد دهان را
 از چه توقع میکنی وقتی حیا نیست

نامرد ! زندان بان ! در این زندان تاریک
اینکه کنارش میزنی با پا عبا نیست

این تخته ی در که شده تابوت حالا
بهتر نباشد بدتر از آن بوریا نیست

اما تو را با نیزه ها بالا نبردند
پس هیچ روزی مثل روز کربلا نیست
***علی اکبر لطیفیان***

 


تعداد بازديد : 169
پنجشنبه 25 خرداد 1391 ساعت: 10:25
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار شهادت موسی بن جعفر (ع) - یاسر مسافر باب الحوائج هستی و عالم گدایتان امّید نا امیدها نوشته خد

 

باب الحوائج هستی و عالم گدایتان
امّید نا امیدها نوشته خدایتان

ای ملجاء همیشگی بی پناه ها
ای مستجاب لحظه به لحظه  دعایتان

میگفت مادرم که دخیل های بسته اش
وا شد به روضه ها و به این سفره هایتان!

آقا به کاظمین تو گر ره نداده اند
پرواز کرده دل به کنار رضایتان

بدکاره ای رسیده به آزارتان ولی
در سجده ات فتاد و شده مبتلایتان

گویا اسیر جذبه ی روحانی ات شدند
جمع ِ محافظان ِ به زندان سرایتان

ای آسمان نشین و امام فرشته ها
مقتل چرا نوشته سیاهچال جایتان؟

اصلا مگر سیاهچال برای شما کم است ؟
زنجیر و قل زدند چرا دست و پایتان؟

در زیر تازیانه ی این بی حیاترین
تقطیع میشود نفس و ناله هایتان

با این قواره های کفن بهر تو دلم
رفته کنار بی کفن کربلایتان
***یاسر مسافر***


تعداد بازديد : 153
پنجشنبه 25 خرداد 1391 ساعت: 10:23
نویسنده:
نظرات(0)
اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع) - مهدی میری ای قاری مقیم سیه چال، ای غریب وی هم صدای قاری گودال، ای

 

ای قاری مقیم سیه چال، ای غریب
وی هم صدای قاری گودال، ای غریب

قرآن بخوان که صوتِ رسایت حسینی است
ای قاری شکسته پر و بال، ای غریب

زندانِ سرد و تیره که جایِ امام نیست
ای جسم تو چو  جَدّ تو پامال، ای غریب

ای تازیانه خوردن تو مثل عمّه ات
افتاده ای به طُعمه ی دجال، ای غریب

با آن زبانِ روزه و لبهای تشنه لب
افطار کرده ای به چه منوال؟ ای غریب

از بس که سینه ات نفسی پاره پاره داشت
دیگر رمق نداشت به دنبال، ای غریب

معصومه ات اگر پی جسم تو میدوید
خصمش نبرد معجر و خلخال، ای غریب

روی عبای خاکی تو جای پای کیست؟
ای سرو ِقامتت شده چون دال، ای غریب
***مهدی میری***


تعداد بازديد : 179
پنجشنبه 25 خرداد 1391 ساعت: 10:23
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 16
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف