شهادت امام صادق ع - 8

شهادت امام صادق ع - 8

شهادت امام صادق ع - 8

شهادت امام صادق ع - 8

شهادت امام صادق ع - 8
شهادت امام صادق ع - 8
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
ما گداییم گدای پسر فاطمه ایم بوسه زن های عبای پسر فاطمه ایم بنویسید فدای پسر فاطمه ایم گریه کن ها

ما گداییم گدای پسر فاطمه ایم

بوسه زن های عبای پسر فاطمه ایم

بنویسید فدای پسر فاطمه ایم

گریه کن های عزای پسر فاطمه ایم

چشم ما چشمه ای اندازه ی دریا دارد

هر چه ما گریه کنیم از غم او جا دارد

پیرمردی که خدا در سخنش پیدا بود ...

زردی برگ گل یاسمنش پیدا بود

سنّ بالایش از آن خم شدنش پیدا بود

با وجودی که خزان در بدنش پیدا بود ...

نیمه شب بر سر سجّاده عبادت می کرد

مثل یک عاشق دلداده عبادت می کرد

ماجرایی که نباید بشود، امّا شد

باز هم واژه ی «حرمت شکنی» معنا شد

پای آتش به در خانه ی آقا وا شد

در آتش زده مثل جگر زهرا شد ...

... ولی این بار در خانه دگر میخ نداشت

کار بر سینه ی پروانه دگر میخ نداشت

تا شکست آینه اش اشک زلالش افتاد

با تماشای چنین منظره بالش افتاد

تا که وحشت به دل اهل و عیالش افتاد ...

باز هم خاطره ای بد به خیالش افتاد

ناگهان سنگ دلی آمد و آقا را برد

بی عمامه پسر فاطمه را تنها برد

می دوید آه چه با تب ... نفسش بند آمد

پابرهنه ... پی مرکب نفسش بند آمد

وسط کوچه ... دل شب ... نفسش بند آمد

نه که یک بار ... مرتّب نفسش بند آمد

با چنین سرعتی افتادن آقا قطعی است

با زمین خوردن او گریه ی زهرا قطعی است

آهِ بی فاصله اش مرثیه خوانی می کرد

اشکِ پر از گله اش مرثیه خوانی می کرد

اثر سلسله اش مرثیه خوانی می کرد

پای پر آبله اش مرثیه خوانی می کرد ...

... دختری را که یتیم است پیاپی نزنید

زخم هایش چه وخیم است! پیاپی نزنید

عمّه ام در سر بازار ... نگویم بهتر

عدّه ای هرزه و بیکار ... نگویم بهتر

با دف و هلهله و تار ... نگویم بهتر

ناگهان چشم علمدار ... نگویم بهتر

تا که او را جلوی نیزه ی سقّا بردند

ناله زد آه عمو روسری ام را بردند


تعداد بازديد : 223
چهارشنبه 22 شهریور 1391 ساعت: 5:22
نویسنده:
نظرات(0)
می سوخت بین شعله ها بال و پر تو آتش نشد شرمنده از موی سر تو از نعره مستانه یک نامسلمان آن شب پرید

می سوخت بین شعله ها بال و پر تو

آتش نشد شرمنده از موی سر تو

از نعره مستانه یک نامسلمان

آن شب پرید از خواب شیرین دختر تو

دست خدا را باز بستند این جماعت

آقا چه خالی بود جای مادر تو

با رفتن تو آسمان هم گریه می کرد

آن شب نبود عمامه ای روی سرتو

پای برهنه پشت یک مرکب دویدن

نگذاشت نایی در میان پیکر تو

در کوچه های خلوت شهر مدینه

تنها غریبی بود یار و یاور تو

دیدند خیلی داغدار کربلایی

شام غریبان شد به پا در محضر تو

جای هزاران سحده شکرانه دارد

خنجر نیامد بر ضریح حنجر تو


تعداد بازديد : 255
چهارشنبه 22 شهریور 1391 ساعت: 5:19
نویسنده:
نظرات(0)
توغیر جود نکردی ، ولی جفا کردند

غزل شهادت امام صادق (ع) :


توغیر جود نکردی ، ولی جفا کردند

چقدر خون به دلت قوم بی حیا کردند

تو مثل فاطمه در حقشان دعا کردی

شبیه فاطمه حق تو را ادا کردند

کشند آتش و انگار کارشان این است

درست با تو شبیه سقیفه تا کردند

تورا بدون عبا دست بسته می بردند

میان راه ندانم چه باشما کردند...

چه بی ملاحظه بودند آن سیه دلها

مگر رعایت قد خم تورا کردند؟

نصیب تو شده جامی ز زهر،آقا جان

چگونه درد غریبی ت را دوا کردند

قرار بود توهم شاه بی حرم باشی

تو را گریز غزل سمت مجتبی کردند



میثم میرزایی

 

با تشکر از آقای میثم میرزایی بخاطر ارسال این شعر


تعداد بازديد : 211
دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت: 21:31
نویسنده:
نظرات(0)
غلامرضا سازگار امام صادق(ع)-مدح و شهادت ای کـل علـم از دم پــاکت روایتـی هر نکتـه از کتـاب کمـال

امام صادق(ع)-مدح و شهادت

 

ای کـل علـم از دم پــاکت روایتـی

هر نکتـه از کتـاب کمـال تـو آیتـی

بـا آن که بی‌حد است عنایات کبـریا

مثـل ولایــت تــو نبــاشد عنـایتی

علمت به علـم ذات الهی‌ست متصل

دریــای دانـش تــو نــدارد نهـایتی

در آفتـاب فضـل تـو عالم تمام غرق

در سایـۀ ولایـت تــو هــر ولایتـی

هر جمله از کلام تو شمعی ست دل فروز

هر نکتـه از لـب تـو چـراغ هـدایتی

جبریل، فرش گسترد از بال خویشتن

گوینـد در ثنـای تـو هـر جـا روایتی

صدها فرشته بر دهنش بوسه می‌زند

شیرین‌لبـی کـه از تو بگوید حکایتی

تو کیستی؟ وصـی نبـی، آیـت ششم

هشتم فروغ حسن خدا، حجت ششم

قـرآن نیازمنــد بیــان رسـای توست

وحی خدای عزّ و جلّ در صدای توست

تفسیر سوره‌هاش به مـا می‌دهد نشان

داری بــه آیـه‌ آیـۀ قـرآن تــو داوری

شیـخ‌ الائمــه‌ای و امامــان مـا همـه

دارنـد در ثنــات، دم مــدح‌ گستــری

گر ذوالفقـار، جـای قلـم در کفت نهند

دستت کنـد بـه بازوی حیـدر برابـری

بر حضرتت ز سـوی خدا دم‌ به ‌دم درود

بر خلق و خُلق و خوت سـلام پیمبری

در سایـۀ تـو ای ششمیـن حجّت خدا

شکر خدا که مذهب من هست جعفری

از جن و انس و حور و ملک، روز ابتدا

ما را بـه دوستـی تــو دادنـد برتـری

نه مالکی، نه شافعی استم نه حنبلـی

من با هدایت تو شدم شیعۀ علی

قرآن جدا ز خـط تـو قـرآن نمـی‌شود

ایمـان بـدون مهـر تو ایمان نمی‌شود

طاعات جن و انس و ملک بی‌ولای تو

هرگــز قبـول قـادر منـان نمـی‌شود

تا دیده‌اش به سوی بهشت جمال توست

مؤمـن اسیـر روضـۀ رضوان نمی‌شود

گیـرم که خلـق طاعت سلمان بیاورند

کس بی‌هـدایت تـو مسلمان نمی‌شود

اکمال دین تلاقی قرآن و عترت است

ایمان بدون عتـرت و قـرآن نمی‌شود

بی‌تـو چـراغ علـم شود دود حاصلش

دود سیـاه، شمـع فـروزان نمـی‌شود

دل بی‌تو همچو مردۀ صد ساله‌ای بوَد

جان هم بدون مهر شما جان نمی‌شود

اسلام بـی‌ولای تـو کفر مسلم است

سر تا قدم وجود تو دین مجسم است

من غربت حریـم تو را دیده‌ام ز دور

یک عمر دور قبر تو گردیده‌ام ز دور

نگذاشتنـد دستـه‌ گـل آرم بـرای تو

از اشک بر مزار تو گل چیده‌ام ز دور

بوسیـدن مـزار تـو ممنـوع بود و من

قبر تـو را ستـادم و بوسیـده‌ام ز دور

می‌خواستم مزار تو را شست‌ و شو کنم

کردم نثار، خـون دل از دیده‌ام ز دور

سـازد خموش روز قیـامت جحیم را

اشکی که بر مزار تو پاشیـده‌ام ز دور

تـا کسب آبـرو کنـم از روضـة البقیع

صورت ز خاک قبر تو پوشیده‌ام ز دور

هر روز بهر غربت تـو گریـه کرده‌ام

هر شب به ماه روی تو خندیده‌ام ز دور

بـر پـاره ‌پـارۀ جگـرم مـانـده داغ تو

باشـد بهشت مـن حـرم بی‌چراغ تو

افتاده بـود بـر دل و بر جان شراره‌ات

از مـا سـلام بــر جگـر پـاره ‌پـاره‌ات

ای مـاه آسمـان ولایـت چـرا مـدام

می‌ریخت از دو دیده به دامن ستاره‌ات؟

هر کس نگاه خویش به روی تو می‌گشود

می‌دیـد درد و داغ تـو را در نظاره‌ات

پای جنازه‌ات به سـر و سینه می‌زدند

حمـران، ابوبصیـر، مفضـل، زراره‌ات

بیش از هزار سال ز داغت گذشت و باز

هـر روز بـوده روز بـزرگ هـزاره‌ات

بر شانـۀ مقدس تو کوه درد مـاست

در سینــۀ شکستـۀ مــا یـادواره‌ات

بر قبر بی‌چـراغ تو هر کس نظر کند

یـاد آورد ز درد و غـم بی‌شمـاره‌ات

با آن که دور از تو و صحن رفیع توست

"میثم" همیشه زائر باب‌البقیع توست


تعداد بازديد : 331
دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت: 20:54
نویسنده:
نظرات(0)
ناصر شهریاری امام صادق(ع)-شهادت شعله ها پشت در خانه ی حق برپا شد زنده یکبار دگر داغ غم زهرا شد گو

امام صادق(ع)-شهادت

 

شعله ها پشت در خانه ی حق برپا شد
زنده یکبار دگر داغ غم زهرا شد
گویی آتش زدن خانه در اینجا رسم است
خانه هایی که در آن نام علی احیا شد

×××

دست بسته دل شب هستی ما را بردند
پسر فاطمه را بار دگر آزردند
خانه ی فاطمه را بار دگر سوزاندند
بی عمامه پسر شیر خدا را بردند
×××

موسپید است دگر از تب و تاب افتاده
روی دستش چو علی رد طناب افتاده
دیده گریان شده یکبار دگر، مطمئنم
یاد لب تشنگی طفل رباب افتاده
×××

پشت مرکب بخدا از نفس افتاد دگر
نیمه ی شب بخدا از نفس افتاد دگر
پشت مرکب بخدا یاد غم کرببلاست
یاد زینب بخدا از نفس افتاد دگر


تعداد بازديد : 173
دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت: 20:53
نویسنده:
نظرات(0)
آتش کشد زبانه ز دور و برم خدا خاکسترش نشسته به روی سرم خدا پور خلیلم و وسط شعله ها اسیر بنم

 

آتش کشد زبانه ز دور و برم خدا

خاکسترش نشسته به روی سرم خدا

 

پور خلیلم و وسط شعله ها اسیر

بنما اجابتی به دل مضطرم خدا

 

ای وای از تغافل اصحاب سینه چاک

این درد غربت است به جان میخرم خدا

 

دشمن غرور موی سپید مرا شکست

اما کسی نبود شود یاورم خدا

 

بی دردسر به شخصیتم لطمه زد عدو

مستانه خنده کرد به چشم ترم خدا

 

بیرون مرا چگونه ز خانه کشید و برد

  پیداست از کبودی بال و پرم خدا

 

وقتی که سوی چشم مرا ضرب او گرفت        

دیدم چگونه خورد زمین مادرم خدا

 

با دست بسته در نظر اهل خانه ام

یاد آور شکستگی حیدرم خدا

 

گرچه کسی نبود تماشا کند مرا

  در فکر کوچه گردی آن خواهرم خدا

 

غم های عمه عاقبت انداختم ز پا

دیدی که داغ غربتش آمد سرم خدا

 

قاسم نعمتی


تعداد بازديد : 135
دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت: 20:50
نویسنده:
نظرات(0)
ماه سر برهنه گفتیم با خجالت دل بعد بوتراب معصوم دیگری نشود بسته در طناب دیدیم دست هرچه امام

ماه سر برهنه

 

گفتیم با خجالت دل بعد بوتراب

معصوم دیگری نشود بسته در طناب

 

دیدیم دست هرچه امام است بسته شد

شیعه چرا نمیرد از این شرم بی حساب

 

گفتیم زهر کین به امامی نمی دهند

دیدیم هر زمان جگر دیگری کباب

 

گفتیم احترام به سجّاده می کنند

دیدیم سجده را ششمین بار در عذاب

 

گفتیم شب، دگر مه نو سر برهنه نیست

دیدیم ماه، پای برهنه زند رکاب

 

گفتیم دیگر از سر عمامه نمی کشند

دیدیم بی عمامه، امامی شود عتاب

 

گفتیم بر سه ساله دگر زجر و غصّه نیست

دیدیم پیر مرد شد از زجر و غصّه آب

 

گفتیم خانه را دگر آتش نمی زنند

دیدیم خانه سوخت دوباره درآن مذاب

 

آن سیل آتشین که از آن کوچه شد شروع

تا کعبه تا نرفته بگیریدش از شتاب

 

تنها رسول اعظم اسلام، با غضب

نگذاشت تا دوباره سر از خون شود خضاب

 

از آن مسیر کوچه ی باریکتر ز مو

عکسی به سینه مانده خدایا بدون قاب

 

گفتیم شیعه حقّ ولی را ادا کند

شقرن ها که دعوتتان مانده بی جواب

 

گفتیم محض غیبتتان شیعه می شویم

دادیم امتحان بدی باز در غیاب

 

گفتیم دوره دوره ی غربت زدایی است

ماندیم و ماند غربت هر تربت خراب

 

سرداب و سامرا و بقیع تلّ خاک شد

انگار رفته امّت قالو بلی به خواب

 

دیدیم و هیچ دم نزدیم این چه شیعگی ست

دشمن هر آنچه خواست روا داشت در نقاب

 

وهّابیت کمر به صف شیعه بسته است

تا در صفوف شیعه کند طرح انشعاب

 

ما شیعیان صادق آل محمّدیم

سر خط گرفته ایم از آن مالک الرقاب

 

تا کی نشسته ایم و بگوییم : ای دریغ

قرآن ناطق است پس پرده ی حجاب

 

رهبر، سران امّت دین را پیام داد

شد در میان عالم اسلام، انقلاب

 

سستی به خویش راه نباید دهیم، هیچ

باید  کنیم قافله را باز انتخاب

 

از نهضت عدالت و از معنویّت است

ای شیعیان، دعای فرج هست مستجاب

 

محمود ژولیده


تعداد بازديد : 169
دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت: 20:50
نویسنده:
نظرات(0)
نسیم سمت دمشق و عراق افتاده به دست اوخبری داغ ِداغ افتاده که جعفربن محمد به فکر ترویج ِ اص

  

نسیم سمت دمشق و عراق افتاده

به دست اوخبری داغ ِداغ افتاده

 

که جعفربن محمد به فکر ترویج ِ

اصول شیعه برای وفاق افتاده

 

چنان به بحث نشسته که بین مکتب ها

به غیر شیعه تماما فراق افتاده

 

به یک روایت قال النبی او حتی

سگ دوانقی از واق واق افتاده

 

هزار نخبه چنان جابربن حیان هم

به خاک پای تو با اشتیاق افتاده

 

ولی مدینه ی بعداز سقیفه در راه است

دری دومرتبه در احتراق افتاده

 

میان کوی بنی هاشم از دری دیگر

دوباره میخ به فکرطلاق افتاده

 

به بی پناهی گنجشک های شهرقسم

به یک درخت... نه...آتش به باغ افتاده

 

"رواق منظرچشم ِ"تو شد که زهرایی

در آستانه ی در...در رواق افتاده

 

شنیده اند اگر کوچه را پسرهایش

برای این پسرش اتفاق افتاده

 

برای آتشی آماده کرده اند آن را

شبیه جسم تو هرجا اجاق افتاده

 

مسیر زهر دراین سینه خوب معلوم است

به پنبه زار تن تو چراغ افتاده

 

بقیع گشت سرانجام کربلای شما

که مدتی ست بدون سراغ افتاده

 

به جای اینکه به روی دوپا بلند شود

بدون سردر و دیوار و طاق افتاده

 

بمیرم...آه...که حتی میان زوّارش

فضای دلهره و اختناق افتاده

 

شب شهادت تو این هم از غریبی توست

که سوی تو گذر یک کلاغ افتاده

 

مهدی رحیمی


تعداد بازديد : 157
دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت: 20:50
نویسنده:
نظرات(0)
امام شیعه ای وصحن دیده ات دریا

یا صادق آل عبا(ع)
امام شیعه ای وصحن دیده ات دریا
بیاد روضه کوچه بیادعاشورا


دوباره آتش کینه به پشت در آمد
هلاک روضه مادر شدی گل زهرا


مثال غربت حیدر میان شهر نبی
دو دست بسته و حیران شدی خود مولا


تو مایلی که مراسمت کربلا ببری
تو مایلی ببری ام به سمت عاشورا


بگو ادامه دهم یا ز نینوا گویم
ز اشک و دیده زینب به دشت کرب وبلا


حسین بی کس و تنها میان گودال است
زند به روی دهانش پلید بی سر و پا


همین که سایه خنجر به روی حنجر اوست
قیامتی شده بر پا در عالم بالا


دگر نگویم از آن خواهری که تنها شد
دگر نگویم از آن خیزران و تشت طلا

 

 

با تشکر از دوست خوبم آقای جواد قدوسی بخاطر ارسال این شعر

 


تعداد بازديد : 231
دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت: 1:35
نویسنده:
نظرات(1)
پیر مردی که در همین کوچه خانه اش جنب خانه ی ما بود مکتبی مملو از محصل داشت باز اما غریب و تنها بو

پیر مردی که در همین کوچه

خانه اش جنب خانه ی ما بود

مکتبی مملو از محصل داشت

باز اما غریب و تنها بود

 

او که شبها میان این  کوچه

مثل ابر بهار می بارید

بارها در کلاس هایش گفت

حرمت خانه را نگه دارید !

 

بارها گفته خانه محترم است

در _آن را به زور وانکنید

نام زهرا و نام فاطمه را

بی وضو ، لحظه ای صدا نکنید

 

مرد می گفت یار دین باشید

اگر از شیعیان خوب منید

او همیشه موکدا می گفت

که زن باردار را نزنید

 

یکی از شیعیان او می گفت

مرد یکروز داده هشداری

آرزو کردهست در این شهر

روی در ها نبود مسماری

 

پیرمرد آب را اگر می دید

سخن از حنجر و عطش میزد

کسی از گوشواره گر می گفت

با دو دستش به صورتش میزد

 

حرف او را کسی نمیفهمید

او زغمهای خود ولی می گفت

وقتی او را به زور می بردند

زیر لب او علی علی می گفت

 

شاعر : پیمان طالبی


تعداد بازديد : 187
دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت: 1:25
نویسنده:
نظرات(0)
سید رضا مؤید امام صادق(ع)-شهادت مرغ دلم که شاخه ی طوباست جای او ویرانه ی بقیع بوَد مدّعای او خ

امام صادق(ع)-شهادت

 

مرغ دلم که شاخه ی طوباست جای او

ویرانه ی بقیع  بوَد مدّعای او

خواهد در آن دیار مقدّس کند مقام

اندر جوار صادق و نالد برای او

خواهد به تربتش که خراب است و بی چراغ

سوزد چو شمع و گریه کند در هوای او

خواهد به گرد مرقد بی زائرش مدام

پروانه وار گردد و جوید رضای او

خواهد ز داغ خون شده با قطره های اشک

آید برون ز چشمِ ترم در عزای او

آن کس که بود لطف و وفا پای تا به سر

زهر جفا بسوخت ز سر تا به پای او

یا رب چه کرده بود که منصور کینه جوی

خون کرد از ستم دلِ غم مبتلای او

در نیمه شب که دیده ی مردم به خواب بود

دشمن ز بام خانه شد اندر سرای او

بیرون کشید با سر و پای برهنه اش

رحمی نکرد بر تن درد آشنای او

شرح مصائبش نتوانم که هیچ کس

آگاه نیست از غم او جز خدای او

یا رب به حقّ فاطمه دست امید ما

کوته مکن ز دامن مهر و ولای او

هر کو گریست همچو «مؤید» از این عزا

بخشد خدا به حضرت صادق خطای او


تعداد بازديد : 243
دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت: 1:24
نویسنده:
نظرات(0)
محمود ژولیده امام صادق(ع)-شهادت گلزار بقیع مدفنی را کم داشت در هجر امام شیعیان ماتم داشت می ریخ

امام صادق(ع)-شهادت

 

گلزار بقیع مدفنی را کم داشت

در هجر امام شیعیان ماتم داشت

می ریخت ز تابوت امام صادق

خاکی که مدینه بر سر عالم داشت


تعداد بازديد : 345
دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت: 1:23
نویسنده:
نظرات(0)
گل کرد ردپای کسی که به یمن او با یک گل شکفته زمستان، بهار شد مردی رسید با سبد نور از بهشت نوری ک

گل کرد ردپای کسی که به یمن او

با یک گل شکفته زمستان، بهار شد 

مردی رسید با سبد نور از بهشت

نوری که شهد و شربت و سیب و انار شد

پس برتن کویر و در انبوه تشنگان

شهدی چکاند و خاک کویر آبشار شد

از سیب و از انار به هر جاهلی خوراند

علمش شکفت و عالم دهر و دیار شد

بر سستی فلاسفه و هر چه که حکیم

دستی کشید و سستیشان استوار شد

در انجما جبر که نوری دمید، جبر

ذره ذره ذوب شد و اختیار شد

در دشت علم، هرچه غزال رمنده بود

با تیر آسمانی فکرش شکار شد.

مردی که چشمش آینه کائنات بود

چشمی که هر که دید، دلش بی قرار شد

اما چه حیف! دوره آیینه هم گذشت

چرخید چرخ و نوبت گرد و غبار شد

از دست روزگار به یک باره آینه

افتاد و وقت واقعه احتضار شد


تعداد بازديد : 185
دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت: 1:15
نویسنده:
نظرات(0)
غلامرضا سازگار امام صادق(ع)-مدح و شهادت ای به صدقت تا صف محشر سلام از صادقان وی درخشیـده کـلامت

امام صادق(ع)-مدح و شهادت

 

ای به صدقت تا صف محشر سلام از صادقان

وی درخشیـده کـلامت در کـلام صادقان

نـام زیبـایت عیـان در صـدر نـام صادقان

هم امـام صـادق استـی هـم امام صادقان

مکتب علم تـو بـا طی زمان پر نورتر

در صداقت از تمام صادقان مشهورتر

بوسه‌های علـم، گل کردنـد بر لعل لبت

آسمان پیچد به خود در لحظۀ تاب و تبت

می‌بـرد دل از دعــا آوای یـا رب یـا ربت

بحر نامحدود رحمت حاصل اشک شبت

کرسی درس تو را جبریل، دربانی کند

حضرت باقـر تو را بایـد ثناخوانی کند

آسمـان بـا وسعتش زیر پـر و بال شماست

ذوالجلالید و جهان مبهوت اجلال شماست

روزهـا روز شمـا و سال‌هـا سال شماست

علم، هر چه پیشرو گردد به دنبال شماست

طلعت زیبایتـان مـرآت حُسـن ابتــداست

هر کلام از حرفشان یک جلوه از نور خداست

ای مسیحا جاری از لعل لب خندان تو

عالمـان دهر، خـاک راه شاگردان تو

آفتاب فضل و دانش چهرۀ حمران تو

علـم شیمـی یادگـار جابـر حیـان تو

مؤمن طاقت به عالم حسن سیرت می‌دهد

بوبصیـرت خلـق را نـور بصیـرت می‌دهد

دانـش از روز ازل پـای کـلامت رام شد

تیرگی بـا نـور علـم و دانشت اعدام شد

وحی ساعد از دمت بر آسمان اعلام شد

صبح اهل ظلمت از نطق هشامت شام شد

بر رخ بوحمزه‌ات گردید روشن چشم نور

بهر هـارون تو آتش باغ گل شد در تنور

نام تو جعفر، تو خود سر تا قدم پیغمبری

یادگار فاطمـه چشـم و چـراغ حیدری

نهضت علمیت را نازم، حسین دیگری

هم «مفضل» آوری و هم «زراره» پروری

«مجلسی»، استاد کلّ، فردی ز شاگردان توست

«شیخ حـر عاملـی» یک لاله از بستان توست

آفتـاب معرفت در سایـۀ تنـدیس توست

وسعت کل جهان دانشگه تدریس توست

بر زبان آفرینش روز و شب تقدیس توست

مکتب توحید، بنیاد تو و تـأسیس توست

سرکشان مکتب اضلال، سرکوب تواَند

تا ابد منصورهـا مقهـور و مغلوب تواَند

ای دو عالم در کنار صحن بی‌زوّار تو

آفـرینش در پنــاه سایـۀ دیـوار تو

ای پیـام خـون ثـارالله در آثـار تو

شب ‌پرستان هر چه کوشیدند در آزار تو

هر چـه در حق شما کردند طغیان بیشتر

عزت و قدر و جلالت یافت عنوان بیشتر

ای تو خود شمع و دل عالم همه پروانه‌ات

سال‌هـا کـوه غـم عالم بـه روی شانه‌ات

روز روشن ریخت دشمن در میان خانه‌ات

مثـل مـادر دود بـالا رفـت از کاشـانه‌ات

با چه جرمت دست‌ بسته در دل شام سیاه

خصم با پای پیـاده بـرد سـوی قتلگاه؟

سن پیری، ضعف تن، پـای پیـاده از جفا

قصر حمرا، سر برهنه، ضعف تن، حال دعا

با چنین حالت سه ساعت ایستادی روی پا

نه حیا از تـو، نه از ختم رسل، نـه از خدا

گر چه جانت دیگـر از این زندگانی سیر بود

کی سزاوار تو ای جان جهان! شمشیر بود؟

با چه جرمی ظلم بـر آل پیمبــر بـاب شد؟

با چه جرمی پیکـرت از زهـر قاتل آب شد؟

با چه جرمی ماه رویت زرد چون مهتاب شد؟

با چه جرمی از تنت بیرون توان و تاب شد؟

با چه جرمی کرد دشمن بارگاهت را خراب؟

با چه جرمی مانـده قبـرت در میان آفتاب؟

کاش روزی می‌شدم زوّار صحرای بقیع

سجده می‌کردم به خاک روح‌ افزای بقیع

تا بگیـرم انس بـا شـام غـم‌ افزای بقیع

کاش یک شب باز می‌گردید درهای بقیع

تـا شـود همسـایه بـا قبــر امامـان بقیع

کاش «میثم» دفن می‌شد در بیابان بقیع


تعداد بازديد : 253
شنبه 18 شهریور 1391 ساعت: 21:16
نویسنده:
نظرات(0)
سید هاشم وفایی امام صادق(ع)-مدح آنان كه شكوه در حقایق دیدند گل را ورقی ز حُسن خالق دیدند پُر نو

امام صادق(ع)-مدح

 

آنان كه شكوه در حقایق دیدند

گل را ورقی ز حُسن خالق دیدند

پُر نورترین ستارۀ دنیا را

در آینۀ امام صادق دیدند

×××

جهل بشر از دانش تو كاسته شد

آئینه علم از تو پیراسته شد

از گلشن وحی بس كه گُل پاشیدی

گل زار علوم از تو آراسته شد

×××

خواهی به حضور دوست لایق باشیم    

 باید که به راه عشق عاشق باشیم

 با پیروی از راه امـام صــادق

ای شیعـه بیا مُحب صادق باشیـم


تعداد بازديد : 179
شنبه 18 شهریور 1391 ساعت: 21:16
نویسنده:
نظرات(0)
یاسر حوتی امام صادق(ع)-مدح و شهادت از ازل دَرد به پیمانۀ خوبان كردند دل عاشق شده را كلبه احزان ك

امام صادق(ع)-مدح و شهادت

 

از ازل دَرد به پیمانۀ خوبان كردند

دل عاشق شده را كلبه احزان كردند

هر كسی را كه به عالم سر حشمت خواهی است

لطف كردند و شبی خادم سلطان كردند

سفره ای وسعت صدق تو گشودند به دهر

انبیا را سر احسان تو مهمان كردند

همه آفاق گرفته است به خود رنگ تو را

با وجودی كه همه فضل تو كتمان كردند

در تو دیدند ملائك صفت خالق را

علت این است اگر، سجده به انسان كردند

بر سر سفره دونان نكشم منت نان

من همانم كه به من لطف فراوان كردند

هشتمین آینۀ وجه خدائی، صد حیف

شش جهت ظلم به تو حضرت جانان كردند

دل شب بود كه گنجینۀ دین را بردند

عده ای كفـر صفت، سرقت ایمان كردند

پا برهنه عقب اسب دواندند تو را

آسمان را پس از این حادثه گریان كردند

گر نبودی، اثر از روضۀ ارباب نبود

خلق با حنجر تو ذكر «حسین جان» كردند


تعداد بازديد : 179
شنبه 18 شهریور 1391 ساعت: 21:15
نویسنده:
نظرات(0)
اشک غربت به چشم های فلک رخت ماتم به قامت دنیا بوی شهر مدینه پیچیده بین هر کوچه از بهشت خدا **

 

اشک غربت به چشم های فلک

رخت ماتم به قامت دنیا

بوی شهر مدینه پیچیده

بین هر کوچه از بهشت خدا

**

بوی غربت همیشه می آید

از سر قبر بی چراغ کسی

دل تنگ مدینه میسوزد

از تب شعله های داغ کسی

**

جان عالم فدای قبری که

غیر خورشید سایه بانش نیست

نه ضریحی نه سقف آینه ای

بر سرش غیر آسمانش نیست

**

دل من باز روضه میخواند

روضه ی غربت شقایق را

روضه ی حرمت و شکستن آن

روضه ی گریه های صادق را

**

روضه ای را که باز میخواهند

پر پروانه را بسوزانند

اصلا انگار عادت آنهاست

نیمه شب خانه را بسوزانند

**

ای امام غریب من آن شب

دشمنت داشت خنده سر میداد

با طنابی که بست دست تو را

تا کشیدند عمامه ات افتاد

**

نه عبایی به روی دوشت بود

پا برهنه ز خانه ات بردند

ای محاسن سفید شهر رسول

خون دل اهل خانه ات خوردند

**

بین آن کوچه ای که باریک است

چه غم گریه آوری داری

از زمین خوردن تو فهمیدم

بی کسی ارث مادری داری

**

ارث آن مادری که در کوچه

صورتش در هجوم سیلی بود

بعد از آن ضربه سخت وا میشد

پلک هایی که شد سیاه و کبود

**

ولی آقا خیالتان راحت

بین آن کوچه ظلم باطل شد

معجر مادر زمین خورده

بین صورت و دست حائل شد

**

گرچه بردند وحشیانه تو را

تازیانه نخورد همسر تو

خانه ات را اگرچه سوزاندند

زخم خاری ندید دختر تو

**

گرچه بردند وحشیانه تو را

خواهرت بین شهر دیده نشد

از عقب بی هوا به پنجه ی باد

موی طفلت دگر کشیده نشد


تعداد بازديد : 129
جمعه 17 شهریور 1391 ساعت: 10:24
نویسنده:
نظرات(1)
ای بهار همیشه های خدا ای که از آسمان شدی جاری از چه این روزها شکسته شدی بغض داری ولی نمی باری

 

ای بهار همیشه های خدا

ای که از آسمان شدی جاری

از چه این روزها شکسته شدی

بغض داری ولی نمی باری

**

لا اقل صبر کن مسافر شب

گریه کن گریه در معابر شب

صبح صادق به جز تو کیست بگو

کیست جز تو امام بیداری

**

گاه گاهی که حرف هم داری

شهر در خواب میرود انگار

آه آقا چه میکشی با این

استخوانی که در گلو داری

**

تو بگو از کدام طائفه ای

که همیشه خدای عاطفه ای

لطف ها میکنی برای کسی

که برایت نمیکند کاری

**

پس کجایند عالمان سحر

یک نفر از چهار هزار نفر

که شبانه امام را بردند

پا برهنه به خفت و خواری

**

پس کجایند نافله خوان ها

که دل قافله به درد آمد

کی به درد میخورد پس کِی

این نمازی که هست تکراری

**

کوچه ای در مدینه منتظر است

تا که روضه بخوانی از دیوار

تا تو هم مثل مادرت آنجا

حس کنی بین درب و دیواری

**

تا که کوچه به کوچه پخش شود

هم صدائی غربتت با او

تا بفهمند فاطمی هستی

مثل مادر به غم گرفتاری

**

تا که دست تو را بندند و

هی به یاد علی بخندند و

نکشندت پیاده اینگونه

هی به قصد امام آزاری


تعداد بازديد : 139
جمعه 17 شهریور 1391 ساعت: 10:24
نویسنده:
نظرات(0)
منم آن دل که ز داغ تو به دریا میزد روضه ات شعله به دامان ثريا ميزد مو سپیدی که دو دستش به طن

 

منم آن دل که ز داغ تو به دریا میزد

روضه ات شعله به دامان ثريا ميزد

 

مو سپیدی که دو دستش به طنابی بستند

پیر مردی که نفس در پی آنها میزد

 

آن طرف گریه ي طفلان من و در این سو

خنده بر بي كسي ام دشمن زهرا می زد

 

نيمه جاني كه در آتش پي ِ طفلانش بود

شعله وقتي ز در سوخته بالا ميزد

 

آه از آن بزم شرابی که به يادم آورد

داغ آن زخم که نامرد به لبها میزد

 

یاد آن طفل که زنجیر تنش مانع بود

تا ببیند که لبِ چوب کجا را میزد

 

همه ي قدرت خود جمع نمود اما دید

خیزران را به لب زخمی بابا میزد

 

ترکه اش گاه به رخ گاه به دندان می خورد

در عوض عمه ي ما بود که خود را میزد

 

حسن لطفي


تعداد بازديد : 159
جمعه 17 شهریور 1391 ساعت: 10:23
نویسنده:
نظرات(0)
از ازل دَرد به پيمانه مردان كردند دل عاشق شده را كلبه احزان كردند هركسي را كه به عالم سر حشم

 

از ازل دَرد به پيمانه مردان كردند

دل عاشق شده را كلبه احزان كردند

 

هركسي را كه به عالم سر حشمت خواهي ست

لطف كردند و شبي خادم سلطان كردند

 

سفره اي وسعت صدق تو گشودند به دهر

انبيا را سر احسان تو مهمان كردند

 

همه آفاق گرفته است به خود رنگ تو را

با وجودي كه همه فضل تو كتمان كردند

 

در تو ديدند ملائك صفت خالق را

علت اين است اگر، سجده به انسان كردند

 

بر سر سفره دونان نبرم منت نان

من همانم كه به من لطف فراوان كردند

 

هشتمين آينه وجه خدائي ، صد حيف

شش جهت ظلم به تو حضرت جانان كردند

 

دل شب بود كه گنجينه دين را بردند

عده اي كفـر صفت ، سرقت ايمان كردند

 

پا برهنه عقب اسب دواندند تو را

آسمان را پس ازاين حادثه گريان كردند

 

همه روضه همين است كه آقاي مرا

مدتي گوشه اسطبل به زندان كردند

 

گرنبودي ، اثر از روضه ارباب نبود

خلق با حنجر تو ذكر حسين جان كردند

 

یاسر حوتی


تعداد بازديد : 155
جمعه 17 شهریور 1391 ساعت: 10:23
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 14
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف