در مسیر کوفه و شام

در مسیر کوفه و شام

در مسیر کوفه و شام

در مسیر کوفه و شام

در مسیر کوفه و شام
در مسیر کوفه و شام
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
در مسیر کوفه و شام

اسارت- در مسیر کوفه و شام 

 

وارسی کرد آن حوالی را  

پشت هر تپه سنگ بوته ی خار

 خیمه در خیمه گوشه در گوشه

بچه ها را شمرد چندین بار

 

چشم هایش به دور و بر چرخید

 کاروان را نمود آماده

 ایستاد و کمی تامل کرد 

 هیچ کس از قلم نیفتاده

 

کاروان را شکسته بندی کرد

 روی هر زخم مرهمی پیچید

 گاه گاهی میان این همه سوز 

  سر بر نیزه رفته را می دید

 

شانه ها دائماً تکان می خورد 

 گریه ی بچه ها چه سوزی داشت

 داغ ها را کمی تسلی داد 

خودش اما چه حال و روزی داشت

 

با تمام وجود می زد شور

 رو به رویش سیاهی شب بود

 دور تا دور کاروان می گشت

 نگران غرور زینب بود

 

تند می رفت و تند بر می گشت

 در نظر داشت طول قافله را

 بچه ها را یکی یکی می گفت

 کم کنید کم کنید فاصله را

 

غیرت حیدریش رو شده بود

چادر مادرانه بر سر داشت

هم حواسش به چشم خواهر بود

 هم هوای سر برادر داشت

 

مثل مادر چه غربتی دارد

مثل بابا چقدر مظلوم است

چه کسی گفت آب می خواهم؟

مشک بر دوش ام کلثوم است


تعداد بازديد : 99
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:22
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف