ای سر از خون دل سرشار چشمت را ببند

ای سر از خون دل سرشار چشمت را ببند

ای سر از خون دل سرشار چشمت را ببند

ای سر از خون دل سرشار چشمت را ببند

ای سر از خون دل سرشار چشمت را ببند
ای سر از خون دل سرشار چشمت را ببند
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
ای سر از خون دل سرشار چشمت را ببند

اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه

 

ای سر از خون دل سرشار چشمت را ببند

جان زهرا میکنم اصرار چشمت را ببند

 

خواهری را که تمام عمر بر سجاده بود

شمر دارد میبرد بازار چشمت را ببند

 

کاش میشد از مسیردیگری ردمیشیدیم

خیلی اذیت میکنند اشرار چشمت را ببند

 

آستین پاره اینجاهابه دردم میخورد

معجر من گم شده انگار چشمت را ببند

 

خانه ی خولی نبودم صورتت آتش گرفت

پس بیا در آتش دیوارچشمت ببند

 

هی به تو گفتم ببین ما را ز آن بالای نی

جان من حالا بیا اینبار چشمت راببند

 

خواهرت را از سر اجبار مجلس میبرند

پس تو هم در طشت به اجبار چشمت را ببند

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید


تعداد بازديد : 341
جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 11:31
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف