حضرت زهرا(س)
ابر ماتم بر سر كاشانه ام سایه كشید
قامت طوبای باغ من خداوندا خمید
شادی ام این بود یاری دارم آن هم فاطمه است
ای دریغا این امیدم هم به نومیدی رسید
دست بسته بودم و در كوچه افتادم ز پا
ناله واغربتایم را یهودی هم شنید..!
كس ندیده در میان شعله افروخته
كودك شش ماه ای با مادرش گردد شهید
من خودم دیدم كه فضه با چه حال مضطری
از میان شعله ها یاس مرا بیرون كشید
قنفذ بی چشم و رو زهرای زخمی مرا
آنقدر در كوچه ها زد تا امانش را برید
باغبانم باغبان باغ در هم ریخته...!
باغبانی كه به جز غم از نهال خود نچید
داس را با ساقه یاسی كه تا خورده چه كار؟
ای خدا گلچین گل یاس مرا از ریشه چید
بس كه خون رفت از تن پاك و شریف فاطمه
گشت رخسار كبود و زخمی یاسم سفید
آن قدر هول و هراس پشت در بسیار بود
كه همان دم گوهر یك دانه ام شد نا پدید
حالیا من ماندم و یك آرزوی سوخته
فاطمه رفته است با صد داغ و روی سوخته