ارباب من...
آنجا که ظلمت میشود از نور بهتر
گرد خدا هر که شود محصور بهتر
این مزرعه بی اشک مانند کویر است
سازد بر این محصول اشک شور بهتر
جایی کنار خیمه ات روزی ما کن
عاشق عبادت میکند در طور بهتر
آهم تو را آخر کنارم میکشاند
نزد طبیبان هر قدر رنجور بهتر
وقتی سرم سرمایه خاک رهت نیست
گردد جدا این وصله ناجور بهتر
حق میدم از بس که زحمت داشتم من
گفتی رفاقت با شما از دور بهتر
گاهاً بیا با این گدا هم درد و دل کن
حرف سلیمان را بفهمد مور بهتر
معنی حسرت خوردن این اشکها را
میفهمم آخر در میان گور بهتر
نهر روان و تشنه ای را نحر کردند
گریه برای کشته ی منحور بهتر