یا جواد الائمه... دست و دل باز از سر و رویش مشخص میشود یک جواد از خلق و از خویش مشخص میشود دائم الذکری که دائم از خدا دم می زند از دل حساس و حق ج

یا جواد الائمه... دست و دل باز از سر و رویش مشخص میشود یک جواد از خلق و از خویش مشخص میشود دائم الذکری که دائم از خدا دم می زند از دل حساس و حق ج

یا جواد الائمه... دست و دل باز از سر و رویش مشخص میشود یک جواد از خلق و از خویش مشخص میشود دائم الذکری که دائم از خدا دم می زند از دل حساس و حق ج

یا جواد الائمه... دست و دل باز از سر و رویش مشخص میشود یک جواد از خلق و از خویش مشخص میشود دائم الذکری که دائم از خدا دم می زند از دل حساس و حق ج

یا جواد الائمه... دست و دل باز از سر و رویش مشخص میشود یک جواد از خلق و از خویش مشخص میشود دائم الذکری که دائم از خدا دم می زند از دل حساس و حق ج
یا جواد الائمه... دست و دل باز از سر و رویش مشخص میشود یک جواد از خلق و از خویش مشخص میشود دائم الذکری که دائم از خدا دم می زند از دل حساس و حق ج
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
یا جواد الائمه... دست و دل باز از سر و رویش مشخص میشود یک جواد از خلق و از خویش مشخص میشود دائم الذکری که دائم از خدا دم می زند از دل حساس و حق ج

یا جواد الائمه...

دست و دل باز از سر و رویش مشخص میشود

یک جواد از خلق و از خویش مشخص میشود

دائم الذکری که دائم از خدا دم می زند

از دل حساس و حق جویش مشخص میشود

آن گل پژمرده ای که روی پا اِستاده است

نه فقط ظاهر که از بویش مشخص میشود

حال و روز یک دل آشفته حالی شک نکن

از پریشانی گیسویش مشخص میشود

غربت و تنهایی مردی میان خانه - از

خنده های تلخ بانویش مشخص میشود

تشنگی بی حد و اندازه ی مسموم از

خشکی لبهای حق گویش مشخص میشود

فرد مقتولی که روی پشت بامش میکشند

از کبودی های بازویش مشخص میشود

هرکسی در حال جان کندن بود از لرزش

سر و دست و هر دو زانویش مشخص میشود 

 بغداد هم از حال و روزش بی خبر بود

تنها تر از تنها و قلبش پرشرر بود

در کنج حجره بی کس و بی یار و مونس

دور از وطن افتاده و خونین جگر بود

در حجره ی خود کربلایی را بنا کرد

از هرکه فکرش راکنی او تشنه تر بود

از غربتش دیگر نمیگویم که یارش

تنها همین چندتا کنیز دور و بر بود

در بین سوت و کل کشیدن های ممتد

فریادها و ضجه هایش بی اثر بود

وقتی که دیگر رو به سوی قبله خوابید

در آرزوی دیدن روی پسر بود

آن روز از داغش گریبان چاک میداد

وقتی که جان میداد بابایش اگر بود

آمد سرش از روی خاک حجره برداشت

آن مادری که دست هایش بر کمر بود

سربسته میگویم که جای شکر دارد

وقتی که جنس سایه بانش بال و پر بود

 

علیرضا خاکساری


تعداد بازديد : 178
چهارشنبه 02 مهر 1393 ساعت: 9:22
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف