فاجعه
سر نیزه تنت را به مصاف آمده است
ای وای که خنجر به طواف آمده است
بر گرد تو از پیر و جوان نیزه به دست
ناحق همه لشگر به مضاف آمده است
گویا که سر نیزه خیالی دارد
در قلب گلو به اعتکاف آمده است
از اوج مصیبت چه کشد زینب و باز
این دل که برای اعتراف آمده است
در پای غمت هر که بمیرد بس نیست
چون فاجعه تا قله ی قاف آمده است
سید مهدی بهار