اشعار گودال قتلگاه – رضا هدایت خواه
سرت نیست
تنها ترین سردار ! دیگر لشگرت نیست
تکیه بده بر نیزه ات ، پیغمبرت نیست
یک گله گرگ تشنه آماده است اما
دیگر اباالفضلت ، علی اکبرت نیست
آنقدر بوسیده تو را شمشیر هاشان
یک جای سالم هم درون پیکرت نیست
گشتم تمام کربلا را ... آه ... اما
پیراهنی که داده بوده مادرت نیست
از کربلا تا کوچه قلبم ناگهان رفت
وقتی که دیدم گوشوار دخترت نیست
مهمان نوازی میکند الشام ، الشام
گاهی سرت بر نیزه و ... گاهی سرت نیست
رضا هدایت خواه