زبانحال حضرت زینب (س) با برادر
بدو بدو دل زارم ،برادرم تنهاست
میان قتلگه انگار مادرم تنهاست
بدو که سفره ی این شاه با کرم باز است
بدو که در ته گودی شه کرم تنهاست
بدو، که سینه ی داداش زیر یک چکمه است
به جان حضرت عباس سرورم تنهاست
ببین که بلبل عشقم اسیر صیاد است
میان دام جنون مرغ بی سرم تنهاست
سوار نیزه به دست و پیاده ی وحشی
میان این همه این جسم لاغرم تنهاست
یگانه منجی عالم به داد رینب رس
یگانه منجی عشاق و یاورم تنهاست
سروده جعفر ابوالفتحی