وقتي تمام صاعقه ها را جنون گرفت طوفان وزيد و قافيه ها بوي خون گرفت تا گفتم السلام عليکم شروع ش

وقتي تمام صاعقه ها را جنون گرفت طوفان وزيد و قافيه ها بوي خون گرفت تا گفتم السلام عليکم شروع ش

وقتي تمام صاعقه ها را جنون گرفت طوفان وزيد و قافيه ها بوي خون گرفت تا گفتم السلام عليکم شروع ش

وقتي تمام صاعقه ها را جنون گرفت طوفان وزيد و قافيه ها بوي خون گرفت تا گفتم السلام عليکم شروع ش

وقتي تمام صاعقه ها را جنون گرفت طوفان وزيد و قافيه ها بوي خون گرفت تا گفتم السلام عليکم شروع ش
وقتي تمام صاعقه ها را جنون گرفت طوفان وزيد و قافيه ها بوي خون گرفت تا گفتم السلام عليکم شروع ش
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
وقتي تمام صاعقه ها را جنون گرفت طوفان وزيد و قافيه ها بوي خون گرفت تا گفتم السلام عليکم شروع ش

    وقتي تمام صاعقه ها را جنون گرفت

 
طوفان وزيد و قافيه ها بوي خون گرفت
 
تا گفتم السلام عليکم شروع شد

قلب قلم تپيد و تلاطم شروع شد
 
آغاز روضه بود به نام خدا؛ حسين

شاعر نوشت اول اين روضه؛ يا حسين
 
خون جاي اشک بر ترک گونه ها نشست

نام تو بر لب آمد و کوه از کمر شکست

نام تو بر لب آمد و صحرا ز شرم سوخت

مرغ هوا و ماهي دريا ز شرم سوخت

نام تو بر لب آمد و کار از جنون گذشت

با تو به رقص آمده طوفان ميان دشت

نام تو بر لب آمد و بغض زمين شکُفت
 
نام تو بر لب آمد و شاعر به گريه گفت:

"باز اين چه شورش است که در خلق عالم است"

آمد ندا ز عرش که ماه محرّم است


ماه محرّم آمد و نبض زمان گرفت

قرآن بخوان به نيزه ي غم آيه ي شگفت

قرآن بخوان که صوت تو از حنجر خداست

"زين قصه هفت گنبد افلاک پر صداست"

قرآن بخوان، جواب تو سنگ است پشت سنگ

قرآن بخوان دلم به هوايت شده است تنگ

قرآن بخوان به نيزه نگاهت سرودني است

قران بخوان که سوز صدايت ستودني است
 
بر نيزه ها نگاه تو لبريز آفتاب
 
قرآن بخوان به لحن عطش ريز آفتاب

***

بر نيزه ها عزيز دلم پير مي شوي

آيينه مي وزد، وَ تو تکثير مي شوي

از سمت و سوي مشرق دل هاي بي قرار

روزي هزار مرتبه تفسير مي شوي
 

***

اي آشناي گمشده در اوج زخم ها

اي نخل دست و پا زده در موج زخم ها

امشب به خط نستعليقت کشيده ام

با زخم هاي سرخ و عميقت کشيده ام

در باور زمين شده اي يکّه تازتر
 
بر نيزه مي شود سر تو سرفرازتر

دارند مي برند به کابوس زخم هات

آنان که آمدند به پابوس زخم هات

پس حق بده که شاعر خسته چنين کشد

يک آسمان ستاره ي خون بر زمين کشد

داغ تو ماه را به زمين هم کشيده است

خورشيد و ماه را چه کس اين گونه ديده است؟

***

خورشيد و ماه با غم جانکاه مي روند

شانه به شانه بر سر ني راه مي روند

شاعر : حسین سنگری

 

 


تعداد بازديد : 386
دوشنبه 30 مرداد 1391 ساعت: 12:16
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف