شُور کردند که دهند تو را عذاب
اولی و دومی های خراب
مانده روی خاک آن ختم رسل
در سر خود آورند چندین سراب
***
دومی برحرف خود کرده عمل
هیزمی آورده چون پشت جمل
فاطمه آمد آن دم پشت در
آن که حُرمَش بوده واجب از ازل
***
کودکان هم شاهد این لحظه اند
بوتراب و کودکان در چاره اند
قصد او باشد جلوداری ز حق
دشمنان او علیها لعنه اند
***
فاطمه گفتا که ما را با تو چه
هیزم آوردی به پشت در که چه
فاطمه هستم بلی دخت نبی
پای بر حرفِ رسول خود نَه نِه
***
آتشی افکند بر جان حطب
این حَلُویِ آتش و نخل رطب
نار سوزانده تمام بطن در
میخ در نزدیک شد تا یک وجب
***
فاطمه سعی اش براین شدآن زمان
کودکش را حفظ نماید آن میان
جا گرفت بغض علی در قلب او
پای نحس خود به در زد آن چنان
***
با لگد آن لنگه ی در وا نمود
در توانش هر چه بود آن جا نمود
با غلاف خویش بر پهلو زد و
فاطمه فریاد یا بابا نمود
***
شاعر: علیرضا عنصری (شوریده)