تا ميرسي شروع من آغاز ميشود
ساز شكسته نفسم ساز ميشود
من سازگار حجم حقير قفس چرا؟
دستي نشان بده،قفسم باز ميشود
تو ميرسي و من به خودم ميرسم،به او
در وسعت تو مهلت پرواز ميشود
تو فصل عشق،فصل مسيحايي مني
دل با شب خيال تو دمساز ميشود
تغيير را به چشم خود احساس ميكنم
تا پاي تو به زندگيم باز ميشود
حال و هواي چهره خاكستري شهر
با عطر فصل مشكي تو ناز ميشود
تو نقطه مقدس تقويم شيعه اي
كه با تو عشق سرخ پس انداز ميشود
اي شهر عشق،خون خدا در تو جاري است
از حنجر تو صاعقه آواز ميشود
ده روز بعد امدنت،(عصر واقعه)
تيغي پليد مجري يك راز ميشود