يا باب الحوائج
مي آيد از بهشت خبرها يكي يكي
امشب گشوده شد همه درها يكي يكي
وقتي علي دوباره قدم ميزند به خاك
مبهوت ميشوند نظرها يكي يكي
بالا بلندي آمده و پيش قامتش
خم ميشوند كوه و كمرها يكي يكي
تنها خليل نيست كه يعقوب هم رسيد
قربانيش كنند پسرها يكي يكي
يك قوم از جمالش و يك قوم از جلال
دل نَه كه ميدرند جگرها يكي يكي
خورشيدي از قبيله ي هاشم دميده تا
حيران كُنَد نگاه قمرها يكي يكي
نامش حماسه را به غزل بند ميزند
اُمّ البنين به فاطمه لبخند ميزند