حضرت زهرا(س)-فدک نامه(شعر نو)
حضرت زهرا سلام الله علیها خطاب به غاصبان فدک فرمود:
آیا رواست كه میراث پدرم به زور از من ستانده شود؟
آه! دردا! چقدر عجیب و در عین حال سخیف است كه
ارث پدرم مـورد دستـبرد و تجاوز قرار گـیرد و مـن از آن
محروم بمانم؟ اى فرزند ابو قحافه! خداوند گفته كه تو
از پدرت ارث برى و من از پدرم ارث نـبرم؟ «چه سـخن
ناروایى!» آیا از سر عناد و لجاج كتاب خدا را ترك و به
پشـت سـر افكنـدهاى؟ در حـالى كـه او مى فرمـاید:
«سلیمان از پدرش داود ارث برد.» و یا آنجا كه داستان
یحیى فرزند زكریا را بازگو مىكند، مىفرماید: «مرا از
جـانب خود فرزنـدى عطـا كـن كه وارث مـن و خـانـدان
یعقوب باشد».
فرازی از خطبهی فدکیه، بحارالانوار، ج43
فدک! ای هدیۀ سبز الهی
ای بهار روزگار مادرم زهرا
فدک! ای مُلکِ طلقِ حضرت طاها
جزای آن همه ایثارِ اُم الفاطمه
بانوی پیغمبر خدیجه
ای تو مصداقِ «وَ آتِ حقِّ ذَا القُربی»*
فدک! ای خاطرات خوش برایِ
ریزه خوارانِ بهشت فاطمه
ای رزق هر رنجور و درمانده
فدک! ای نخلهای سربلند باغ انفاق و کرامت
آه ای شیرینی خرما
رویِ لب های هر طفل یتیمِ بی بضاعت
ای بهار سبز ایثار و سخاوت
فدک! با من بگو آخر میان مرد و نخلستان
میان شهر و دردستان
میان آه و ماه و چاه
بین غربت دیرینه و شهر مدینه
پس چه پیوندی ست؟
آه ای سرزمین دردها
آه این چه سوگندی ست؟
که حق در هر زمان تنها و مظلوم است
بی یار و طرفدار است، محکوم است
فدک! با من بگو آخر
چرا در آسمان نیلی ات
زخم و نمک
سیلی، کتک
هم قافیه هستند با تو ای فدک!
ای قلب مجروح تو قاموس تمام دردهای مشترک
آه ای فدک، آه ای فدک!
بیا خون گریه کن مانند چاه از نالۀ حیدر
بیا فریاد شود در سینۀ سوزان پیغمبر
بیا ضجه بزن مانند آن آلاله
روی صورت مادر
بیا آتش بگیر از داغ زهرا مثل آن مسمار
بیا بر سر بزن مثل در و دیوار
بیا با چشم بارانی
بشویی خاک و خاکستر
ز روی سورۀ کوثر
بیا در کوچه ها با فاطمه نیلی شوی یک دم
بیا تا آشنا با طعنه های تازیانه
آشنا با ضربۀ سیلی شوی یک دم
بیا با چشم خون افشان، میان کوچۀ غمها
ببین حق ذوی القُربی
چگونه شد ادا !
آه ای فدک!
زخم و نمک
سیلی، کتک
همه دارند با قلب تو دردی مشترک
خلافت غصب شد
مولای ما خانه نشین شد
مادرم با حال خسته
با پر و بال شکسته
با غم و اندوه و ناله
روز و شب هایش عجین شد
ای فدک بودی تو اما
آخرین سنگر برای آل طاها
آخرین سرمایۀ زهرا
در این ایام تنهایی
برای رزم هایی نا برابر
با تمام ظلم و نیرنگ و ستم یکجا
ولی آن غاصبان
دیدی که بر تو هم نظر دارند
نه شرم و نه حیا
آخر مگر این ها ز چیزی هم حذر دارند؟
برای تو دگر این روزها
حکم قفس دارد
دگر آن آسمان صاف و روشن
روزهایی پر غبار از خار و خس دارد
تو را هم نامسلمانان
گرفتند آخر از زهرا
امان از بی وفائی ها
امان از غربت دنیا
ولی او لحظه ای ساکت نخواهد ماند
در این ظلم بی اندازه
در این غربت تازه
به مسجد آمد و با آن شکوه مصطفایی و
جلال کبریایی خواند خطبه
تا گرفت از اوّلی او حق خودش را
آه اما وقت برگشتن به خانه
بین کوچه روبرو شد با همان ملعون ثانی
نامه را بیرون کشید از دست مادر وحشیانه
برد بالا دست خود را، آه یا الله
می گویند او بر خواهر خود
آن چنان سیلی زده که
صورتش خونین شده
سرش خورده به دیوار و شکسته
سنگ دل وقتی ندارد رحم بر خواهر
خدایا بین کوچه یاس پیغمبر
به یاد کینه های بی شماری که
میان سینۀ خود داشت از نام آور خیبر
چه بی رحمانه سیلی زد
به روی هستیِ حیدر
که مادر خورد یک سیلی از او
یک سیلی از دیوار
به روی خاک کوچه
با دو چشم نیلی و خون بار
رفت از دست مادر، وای مادر
میان کوچۀ غربت شکسته گوشواره
خون شده جاری
ولی یک گوشواره ماند از مادر
برای یادگاری ...
فدک آه ای فدک!
تو که رفتی به یغما در مدینه
باز شد بر این جماعت
باب ظلم و جور و غارت
کار آن ملعون ثانی گشت حجّت
تا که یک روز دگر
در کربلا در دشت غربت
عده ای بی غیرت و غرق خباثت
عصر عاشورا
به سوی خیمه های آل طاها
آتش کینه، خیام بی پناه و
بردن خلخال از پاهای طفل بی گناه و
کهنه پیراهن میان قتلگاه و ...
دگر گم شد میان دشت راه چاره
در صحرا همه حیران و آواره
گریبان صبوری میشود پاره
یکی در دست گهواره
یکی بر روی نیزه سر
یکی انگشت و انگشتر
یکی هم گوش و گوشواره
دوباره خون شده جاری
دگر آن یادگاری
رفت غارت
آه یا زهرا
نه تنها گوشواره
برده این طفل سه ساله
ارث های دیگری هم از تو مادر
روی نیلی
داغِ سیلی
قلب خسته
دیدۀ در خون نشسته
آه مادر خوب شد
دندان تو در کوچه نشکسته
امان از قلب زینب
آه یا زهرا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*«وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبىَ حَقَّه؛ (ای رسول) حق خویشاوندان خود را بده» إسراء/26.
***