مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش زده ام فالی ،و فریاد رسی می آید
ز آتش وادی ایمن نه منم خرم و بس موسی این جا به طریق قبسی می آید
هیچ کسی نیست که در کوی تو اش کاری نیست هر کس آن به طریق هوسی می آید
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست اینقدر هست که بانگ جرسی می آید
دوست را گر پرسیدن بیمار غم است گو بیا خوش که هنوزش نفسی می آید
یار دارد سیر صید دل حافظ یاران
شهبازی به شکار مگسی می آید
*** (حافظ)