حضرت زهرا س

حضرت زهرا س

حضرت زهرا س

حضرت زهرا س

حضرت زهرا س
حضرت زهرا س
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت زهرا س

این قطعه حضرت زهرایی امروز به دستمان رسید که تقدیمش می کنیم به امام جواد(ع) که خیلی مادری بودند.

حضرت زهرا(س)-شهادت


هِق هِق! خدا مصیبت خود را شروع کرد

آن روضه ای که دهر نمی کرد باورش

خِس خِس! گرفته راه گلو بغض بی کسی

گویی که غصه های دو عالم به  محضرش

لَک! لَک! به روی ملحفه، گل های صورتی

مانده هنوز لکه ی خون روی بسترش

تَق تَق! به روی چوب، ز دستی رسن نشان

 می سازد او به اشک چه؟... تابوت همسرش

شُر شُر! خروش چشمه ی خون رنگ تر ز خون

در چشم خیس، خاطره های شناورش

نم نم  که شست پیکر از گل لطیف تر

از ابتدای کوثر الی «راءِ » ابترش

تک تک شمرد: زخم، کبودی، نشانِ میخ

 یک سو تمام گشت، رود سوی دیگرش

هو هو! صدای زوزه ی بادی که می شنید

از نعره های ثانیه ها در برابرش

سو سو کنان چراغ امیدش به انتهاست

 دیگر نمانده یک دو سه صفحه ز دفترش

ها ها! نگاه آینه ها تار گشته بود

از بس که سرد گشته هوای مجاورش

«...یک یک  تمامیِ گره ها را ببند حسن(ع)!

 صندوق چه ای که ساخته بودم بیاورش...»

لَق لَق ! نگین درون رکابش چه کوچک است

گشته سوالِ نیمه شب، این جسم لاغرش

نه نه! قبول باور زینب نمی شود

 دختر چهار سال و جوان بود مادرش

قُل قُل! شکفت خاطره هایی ز خصم، تلخ:

((سر بسته !... هر چه خواست بیاورد بر سرش

 خِش خِش ! به زیر پای نهاد احترام عدو

وقتی که بست در وسط  کوچه معبرش

شَق شَق! یکی ز دست و یکی هم ز کاه گِل

دیگر نماند قدرت پرواز بر پرش

بَه بَه! عجب قبیله نگه داشت حرمتش

خوب است تازه کرده سفارش پیمبرش

پچ پچ فتاد بین لب تلخ و گوش کر

گم شد حضور حیدر و آیات کوثرش

چپ چپ نگاه می کنند این قوم عجیب نیست

راهی نبوده راست به هر فرد کافرش

گُر گُر زبانه کاش...، گدازه چه بی امان

افتاد روی دامن بُستان و بر درش

اُه اُه ! صدای سرفه ی یک شهر شد بلند

 از شعله ها و هیزم و امواج آذرش

دو دو هجوم بردند، افتاد فاطمه

هرگز نشد رعایتِ  احوال  مضطرش

بابا کجاست تا که ببیند چه کرده اند

 این غاصبان حقِ ولی، با صنوبرش

وَق وَق صدای زشت و کریهی که می رسید

له شد میان آن همه کفتار کفترش

بِر بِر! هزار چشمِ حیا مُرده خیره گون

مستانه منتظر که چه خواهد شد آخرش؟

چَه چَه ! شنیده می شد و اما میان دود

آتش گرفت بلبل و افتاد معجرش

بی بی گشود چشم پر از خاک و دوده را

بیند نه محسنش، که کجا رفت شوهرش؟

پَرپَر شد و تمام تنش بوی غم گرفت

 آن که در عرش هر چه ملک هست، نوکرش

لؤلؤ شکست ،ضربه  فشارش زیاد بود

 پُر شد تمام شهر ز بوی معطرش...))

کم کم وداع  سخت و نگاهی پر التماس

حالا بلند می شود از خاک، پیکرش

تِک تِک، وداع حضرت زهرا، زمان تمام!

 صبری دهد خدای غریبان به دخترش...

***
تعداد بازديد : 155
پنجشنبه 18 اسفند 1390 ساعت: 10:09
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف