به روی چهره ی من رد پای تشنگی است
لبم دچار ، به آب و هوای تشنگی است
به ذکر حضرت بارانِ عشق مشغولم
دوباره روی لبم ربنای تشنگی است
به زیر سایه ی ابرِ کرامتم ... خیسم
صدای چک چکِ اشکم صدای تشنگی است
کویر خشکِ لبم شوره زار شد با اشک
تَرک تَرک شدنش هم برای تشنگی است
به لحظه لحظه ی این ماه بندگی سوگند
امید من به همین لحظه های تشنگی است
چقدر روضه ی مکشوفه پیش چشم من است
درست ، روبریم کربلای تشنگی است
تمام تشنگیِ روزه دارها یک سو ...
و سوی دیگر آن ، انتهای تشنگی است
صدای بغضِ عطشناک بچه های حرم
نوای حزن ، در این نینوای تشنگی است
امان و آه ... از آن لحظه که خودم دیدم ..
ذبیح عشق ، میان منای تشنگی است
🔸شاعر:
رضا_قاسمی
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آمار سایت