بام هایند و کبوترهایشان بال ها و قیمت پرهایشان بیشتر شادند آقاهای ما وقت خوشحالی نوکرهایشان منت گه

بام هایند و کبوترهایشان بال ها و قیمت پرهایشان بیشتر شادند آقاهای ما وقت خوشحالی نوکرهایشان منت گه

بام هایند و کبوترهایشان بال ها و قیمت پرهایشان بیشتر شادند آقاهای ما وقت خوشحالی نوکرهایشان منت گه

بام هایند و کبوترهایشان بال ها و قیمت پرهایشان بیشتر شادند آقاهای ما وقت خوشحالی نوکرهایشان منت گه

بام هایند و کبوترهایشان بال ها و قیمت پرهایشان بیشتر شادند آقاهای ما وقت خوشحالی نوکرهایشان منت گه
بام هایند و کبوترهایشان بال ها و قیمت پرهایشان بیشتر شادند آقاهای ما وقت خوشحالی نوکرهایشان منت گه
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
بام هایند و کبوترهایشان بال ها و قیمت پرهایشان بیشتر شادند آقاهای ما وقت خوشحالی نوکرهایشان منت گه

بام هایند و کبوترهایشان
بال ها و قیمت پرهایشان
بیشتر شادند آقاهای ما
وقت خوشحالی نوکرهایشان

منت گهواره ای را میکشند
عرشیان با سجده سرهایشان
برکت خانه است دختر داشتن
گفته اند این را پیمبرهایشان
بیشتر از اهل خانه میخرند
این پدرها ناز دخترهایشان
بین دخترها پدر ها دیده اند
در یکی رخسار مادرهایشان
دختر شاه اند عمو قربانشان
میدهد مژده به خواهرهایشان. ..
.

دختری آمد سراپا فاطمه
این رقیه خانم است یا فاطمه؟
.

در اصالت کیست طاها اینچنین؟
در جلالت کیست زهرا اینچنین؟
جلوه ای حیدر . نمایی ذوالفقار
مرتضا را کیست معنا اینچنین
دختر اینقدر آیینه شدن
جلوه شد زینب شدن را اینچنین
با همین چادر نماز کوچکش
ناز دارد پیش بابا اینچنین
بعد زهرا و پیمبر کس ندید
دختری ام ابیها اینچنین
با عمو انسی که دارد دیدنی است
کس نشد دلبر به سقا اینچنین
بین فرزندان اربابم فقط
او حرم دارد مجزا اینچنین
.

کهکشان عشق را دنباله است
این سه ساله عین هجده ساله است
.

یا رقیه گفتم و بهتر شدم
با رقیه آمدم نوکر شدم
در حقیقت روضه هایش کیمیا ست
خاک بودم تیره بودم زر شدم
من شب سوم پرستم تا ابد
سومین شب بود دیده تر شدم
سرنوشتم را چه دیدی شایدم
با رقیه وارد محشر شدم
کاش میشد در دفاع از مرقدت
مادرم میدید که بی سر شدم
یک عروسک نذر خانم کرده ام
هر زمان که سایل این در شدم
دختر ارباب دستم را گرفت
یا رقیه گفتم و بهتر شدم
.

بهتر از این نیست مارا میخرد
نوکران را پیش بابا می برد
.

او نمازی عارفانه بود و بس
لیله القدری یگانه بود و بس
از همان اول که آمد ناز داشت
از ولادت ناردانه بود و بس
بر زمین هرگز نیامد پای او
او همیشه روی شانه بود و بس
لایق خوابیدنش گهواره نیست
روی دست اهل خانه بود و بس
تا عمو دارد نبیند آفتاب
سایبانش بی کرانه بود و بس
از همان اول که آمد زینت اش
گوشواری دخترانه بود و بس
او به ویرانه پرش عادت نداشت
او که مرغ آشیانه بود و بس
.

آبله چسبید زیر پای او
گمشده دیگر عروسکهای او

محمد جواد پرچمی


تعداد بازديد : 101
پنجشنبه 06 خرداد 1395 ساعت: 16:30
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف