مناجاتی سیدالشهدا(ع) و گودال
(روضه مکشوفه)
شکر حق که گدای دربارم
بر در بیت تو گرفتارم
تو هزاران چو من، من اما از
دار دنیا فقط تو را دارم
با امیدی پناه آوردم
کن نگاهی که من گنهکارم
تو سر از نوکرت طلبداری
من هم از تو حرم طلبدارم
دستت آقا درست ، عطایم کن
من که خیلی به تو بدهکارم
چون حرم قسمتم نشد دارم
مثل ابر بهار می بارم
حق بده از غم حرم آقا
چشم را روی چشم نگذارم
هر چه من میکشم از این قلب است
از همین قلب مردم آزارم
روضه خوانم ، امان از این روضه
مهدی و مردنه در این روضه
ای نفس های آخرت نیزه
کرده خون قلب خواهرت، نیزه
جای خالی نمانده بر جسمت
رفته از بس به پیکرت نیزه
چه بلایی سر تو آورده
مثل گل کرده پرپرت نیزه
هرچه من داد میزنم اما
میزند باز بر سرت نیزه...
گو چه میخواهد ای برادر جان
از تو و جسم لاغرت نیزه
جان من باورش کمی سخت است
چه گرفتی تو در برت؟ نیزه؟
ماه من روی نی چرا رفتی
جای پا گشته یاورت نیزه
میخورد بعد رفتنت داداش
بر سر و روی دخترت نیزه
گریه گریه امان از این گریه
مهدی و مردنه در این گریه
جعفر ابوالفتحی