حسین جان...
ميشه با یک پرچم
يجا هیات باشه
میاد اونجا زهرا
حتی خلوت باشه
این کلام معصوم
زينت منبرهاس
دو نفر که باشن
سوميشون زهراس
شور و شوق روضت
توی عرش اعلاس
جمعيت اينجا نيست
جمعيت اون بالاس
تو نگفته خوندي
حرف ناگفتم رو
فکر هيات پر کرد
همه ی هفتم رو
تا ديدم بی تابم
تا ديدم پردردم
فرشاي هيات رو
آب و جارو کردم
یه بساط چايي
گوشه ميخونه
مجلسارو گرم کرد
عطر آبدار خونه
سرم و خم کردم
زیر پام عزت ريخت
خير ببينه اونکه
تو چاييت تربت ريخت
اشکم و به زخما
ی تو هديه کردم
خیلی وقتا شد که
تنها گریه کردم
اشکا و لبخندام
با خودت شد قسمت
حاجتم رو دادي
پاي ديگ هيات
زندگيمو دسته
خودتون ميسپارم
كفشارو جفت كردم
جفت و جور شد كارم
محمد جواد پرچمي