باز این دلم برای تو زانوی غم گرفت
در کوچه های سینه زنی تو دم گرفت
یک حس اشنا به گلویم رسید و بعد
چشمم دوباره حال و هوای حرم گرفت
مدیون منم که با همه بی لیاقتی
دست تو دست سرد مرا باز هم گرفت
بوی تو را گرفته ام و شکر می کنم
اخر دعای نیمه شب مادرم گرفت
افتاده مثل مرده به روی زمین گرم
هر کس مسیح نام تو را دست کم گرفت
من از کجا اسیر عزای تو بوده ام
از ان زمان که دست مشیت قلم گرفت
می اید از فرات ولی زخم خورده است
ماهی که بی کرانه ی دوشش علم گرفت
علیرضا لک