روی صحفه، قلم نوشت حسين پشت هم پشت هم نوشت حسين تا كه از كنج خانه راه افتاد اشكِ چشم ترم نوشت حسين ب�

روی صحفه، قلم نوشت حسين پشت هم پشت هم نوشت حسين تا كه از كنج خانه راه افتاد اشكِ چشم ترم نوشت حسين ب�

روی صحفه، قلم نوشت حسين پشت هم پشت هم نوشت حسين تا كه از كنج خانه راه افتاد اشكِ چشم ترم نوشت حسين ب�

روی صحفه، قلم نوشت حسين پشت هم پشت هم نوشت حسين تا كه از كنج خانه راه افتاد اشكِ چشم ترم نوشت حسين ب�

روی صحفه، قلم نوشت حسين پشت هم پشت هم نوشت حسين تا كه از كنج خانه راه افتاد اشكِ چشم ترم نوشت حسين ب�
روی صحفه، قلم نوشت حسين پشت هم پشت هم نوشت حسين تا كه از كنج خانه راه افتاد اشكِ چشم ترم نوشت حسين ب�
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
روی صحفه، قلم نوشت حسين پشت هم پشت هم نوشت حسين تا كه از كنج خانه راه افتاد اشكِ چشم ترم نوشت حسين ب�

روی صحفه، قلم نوشت حسين (ع)
پشت هم پشت هم نوشت حسين(ع)

تا كه از كنج خانه راه افتاد
اشكِ چشم ترم نوشت حسين(ع)

به گمانم، خدا به دست خودش
روی تيغ دو دم نوشت حسين(ع)

حرفي از من نبود و حضرت رب
بر دلم در عدم نوشت حسين(ع)

گفت از من چه قدر مي خواهي ؟
دست، جاي رقم، نوشت حسين(ع)

دلم از اتّهام، تبرئه شد
بسكه اين مُتهّم نوشت حسين(ع)

دهنـــم دم به دم، عـلــي گفت و
دست من دم به دم نوشت حسين(ع)

خوار شد هر كسي نگفت علي
هركه شد محترم نوشت حسين(ع)

شرع در هر مقام گفت علي
عشق در هر قدم نوشت حسين(ع)

عشق يعني قلمزنی كه به اشك
بر سه تيغ علم نوشت حسين(ع)

ضررش بي شمار خواهد بود
هركه كم گفت و كم نوشت حسين(ع)

خلعت شاعری به او دادند
هركه چون محتشم نوشت حسين(ع)

فاطمه اوّل صحيفه ی خود
آه، با خطّ غم نوشت حسين(ع)

حضرت بي كفن نوشت حسن(ع)
حضرت بي حرم نوشت حسين(ع)

بين گودال بر تمام تنـــش
خنجر و نيزه هم نوشت حسين(ع)

 

محمد قاسمی

 


تعداد بازديد : 127
چهارشنبه 30 اردیبهشت 1394 ساعت: 10:27
نویسنده:
نظرات(1)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
این نظر توسط علیرضا لک در تاریخ 1394/02/30 و 19:43 دقیقه ارسال شده است

علیرضا لک

باز این دلم برای تو زانوی غم گرفت
در کوچه های سینه زنی تو دم گرفت
یک حس اشنا به گلویم رسید و بعد
چشمم دوباره حال و هوای حرم گرفت
مدیون منم که با همه بی لیاقتی
دست تو دست سرد مرا باز هم گرفت
بوی تو را گرفته ام و شکر می کنم
اخر دعای نیمه شب مادرم گرفت
افتاده مثل مرده به روی زمین گرم
هر کس مسیح نام تو را دست کم گرفت
من از کجا اسیر عزای تو بوده ام
از ان زمان که دست مشیت قلم گرفت
می اید از فرات ولی زخم خورده است
ماهی که بی کرانه ی دوشش علم گرفت
علیرضا لک


کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف