در آستانه ی میلاد حضرت زهرا
برای عرض ارادت به ساحت دریا
نشسته ام بنویسم به نام مادر، تا
خدا مرا بنویسد به پای نام شما
اگرچه کمتر از آنم که دلبرم باشی
خدا به امر خودش خواست مادرم باشی
هوای عشق چه حال و هوای زیبایی ست
جنون، بهانه ی خوبی برای رسوایی ست
شبی که عرش منوّر به نور زهرایی ست
شب طرب، شب دیوانگی و شیدایی ست
شبی که معجزه های رسول، کامل شد
شبی که سوره ی کوثر به عینِ نازل شد
شبی که سیب خدا از درخت عرش افتاد
خدا به نور خدا هدیه ای منوّر داد
به اذن خالق یکتا، زمین، زمان، فریاد:
پیامبر ! قدم فاطمه مبارک باد
قیام کرد زمین ، نور منجلی آمد
دلیل خلقت پیغمبر و علی آمد
همین که دست زمین، آسمان بغل شده است
دهان عرش الهی پر از عسل شده است
به دستخطِّ خدا سوره هم غزل شده است
و این برای نبی خیرُ ما نَزَل شده است:
خدا برای تو خیر کثیر می خواهد
برات، مرهم زخم غدیر می خواهد
خدا نوشت : بگویید مهربان بانو
خدا که صاحب باغ است، باغبان بانو
قیامت است تمنای این و آن، بانو
همیشه منبع الطاف بیکران! بانو!
اگر نفس بدهی ، دست هم نمی خواهم
برای مدح تو گفتن ، قلم نمی خواهم
عطای دست تو تفسیر کرده انسان را
بخاطر تو خدا وعده داده باران را
دعای نور تو تب دار کرده سلمان را
به باد داده دگر دودمان شیطان را
دعای نور بخوان، ما هم اهل ایرانیم
بخوان که ما همه ذریه های سلمانیم
دعا بخوان ، پر جبریل را منوّر کن
کمی ملائکه را با خودت برابر کن
برای نافله ، سجاده را معطر کن
خدا برای پیمبر نوشت : باور کن
نگاه عرش به راز و نیاز فاطمه است
خلاصه نه ، همه ی دین نماز فاطمه است
تمام قافله را وقف مرتضی کردی
همیشه شوهر خود را ز خود رضا کردی
و در جوار خدا ، جار را دعا کردی
چه خوب دِین به همسایه را ادا کردی
هرآنچه را تو بخواهی، همان شود تقدیر
برای شیعه ی امروز هم قنوت بگیر
نظر به اینکه خدا بر شما نظر کرده
تو قبل خلقت آدم شدی نظرکرده
خدا وجود تو را منجی بشر کرده
علی کنار شما خستگی بِدَر کرده
غروب بود که خورشید تا سحر غم داشت
طلوع لحظه ی خندیدن تو را کم داشت
در آتشی که تمامیِّ خانه می سوزد
به جان خلق بیفتد زمانه می سوزد
در آتشی که نشان ، بی نشانه می سوزد
چرا قلم وسط شعله ها نمی سوزد؟
برای اینکه مزیّن به نام فاطمه است
و آتش از سر جبران ، به کام فاطمه است
شاعر: حميد رمي