loading...
حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه
خادم الزهرا (س) بازدید : 377 چهارشنبه 19 فروردین 1394 نظرات (0)
 مثل همیشه آمده ای بر سر قرار
مثل همیشه بی کس و تنهانشسته ای
 از طرز راه رفتن تو گفته ام به خویش
 حتما که داغ دیده ای و دلشکسته ای
 
می بینمت که با سر انگشت زخمی ات
 نقش چهار قبر مجزا کشیده ای
حق داری اینهمه که تو گریه کنی؛ چرا
زیرا که پشت هم خبر بد شنیده ای
 
یک بار هم نشد که گلایه کنی از آن
داغی که روزگار به روی دلت گذاشت
 گفتند بر "حسین"  چرا گریه میکنی؟
گفتی به این دلیل که او مادری نداشت
 
با سوز گریه ات همگان گریه میکنند
حتی بقیع هم ز دو چشم تو تر شده
شبهای عمر تو به چه رنگی در آمده
 حالا که آسمان دلت بی قمر شده
 
 زینب برای تو سپر آورده از سفر
اما ز چشم ساقی لشکر سخن نگفت
از ماجرای غارت و از عصر واقعه
از بوسه های خنجر و از پیرهن نگفت
 
 زینب  خبر نداد ز کوفه  ولی خودت
فهمیده ای چه بر سر زینب رسیده است
از کوچه های شام برایت سخن نگفت
فهمیده ای برای چه قدش خمیده است
 
اصلا چه خوب شد که نرفتی ب کربلا
 پایت به بزم خنده و می آشنا نشد
بهتر ندیده ای که اباالفضل تو سرش
از ضربه ی عمود به سر نیزه جا نشد
                                                    -                   -                   -
شاعر  محمدحسن بیات لو    

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
بسم رب الشهدا . سلام. به سایت حرم شاه خوش آمدید. شهدا رفتند که ما بمانیم و راهشان را ادامه بدهیم. خون آنان دلیل بودن ماست. یا ایهالکافرون برای ما قتلگاهیست که به سوی آن با سر می دویم تا خدا را در خون خود آغشته ملاقات کنیم. رو به پایین گر رود بر ذوالفقارش خون ما زیر تیغش رو به بالا نام حیدر می رود
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 27172
  • کل نظرات : 3268
  • افراد آنلاین : 70
  • تعداد اعضا : 1855
  • آی پی امروز : 1034
  • آی پی دیروز : 405
  • بازدید امروز : 12,195
  • باردید دیروز : 3,401
  • گوگل امروز : 89
  • گوگل دیروز : 56
  • بازدید هفته : 15,596
  • بازدید ماه : 22,923
  • بازدید سال : 397,723
  • بازدید کلی : 22,644,684