نگاه کن که مرا غربتت کجا انداخت مرا حوالی بازار سامرا انداخت گدای شهر شمایم گدای لطف شما خدا به گر�

نگاه کن که مرا غربتت کجا انداخت مرا حوالی بازار سامرا انداخت گدای شهر شمایم گدای لطف شما خدا به گر�

نگاه کن که مرا غربتت کجا انداخت مرا حوالی بازار سامرا انداخت گدای شهر شمایم گدای لطف شما خدا به گر�

نگاه کن که مرا غربتت کجا انداخت مرا حوالی بازار سامرا انداخت گدای شهر شمایم گدای لطف شما خدا به گر�

نگاه کن که مرا غربتت کجا انداخت مرا حوالی بازار سامرا انداخت گدای شهر شمایم گدای لطف شما خدا به گر�
نگاه کن که مرا غربتت کجا انداخت مرا حوالی بازار سامرا انداخت گدای شهر شمایم گدای لطف شما خدا به گر�
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
نگاه کن که مرا غربتت کجا انداخت مرا حوالی بازار سامرا انداخت گدای شهر شمایم گدای لطف شما خدا به گر�

نگاه کن که مرا غربتت کجا انداخت

مرا حوالی بازار سامرا انداخت

گدای شهر شمایم گدای لطف شما

خدا به گردن من منصب گدا انداخت

ز غربت حرمت کل سینه ام زخم است

نگاه کن که غمت روی سینه جا انداخت

مجاوران حریمت تمام ناصبی اند

مرا همین غم عظما به ابتلا انداخت

غم اسیریتان هم شبیه روضه ی شام

عحیب نوکرتان را ز دست و پا انداخت

برای غربتتان شعر کم سروده شده

مرا حکایتتان یاد مجتبی انداخت

مشخص است از این قافیه که آخر یار

ز سامرا دل مارا به کربلا انداخت

اگر چه کاسه به لبهای تو اصابت کرد

ولی به جان لب شاه چوب را انداخت

و روضه ی کفن و غسل و دفن و تشییع ات

مرا به یاد شه و یاد بوریا انداخت

تمام ایل و تبارم فدای روضه ی تو

حسین مهر تو را در دلم خدا انداخت

شاعر : امیرعلوی"پلک تر"


تعداد بازديد : 371
چهارشنبه 10 دی 1393 ساعت: 12:41
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف