کاروان عشق....
ای مدینه دوباره برگشتم
با دل پر شراره برگشتم
بی علی ، بی رقیه ، بی عباس
با همان گاهواره برگشتم
از مسیری که بهر سنگ زدن
میگرفتند استخاره، برگشتم
همرهم بود زیور آلاتم
ولی بی گوشواره برگشتم
آه از خیمه ای که غارت شد
با دو چشم ستاره برگشتم
از کنار تن لگد مال و
بدن پاره پاره برگشتم
با حجابی که بین آتش سوخت
از دل هر نظاره برگشتم
رضا باقریان