حضرت علی اکبر(ع)-شهادت
دلواپسم هنوز علی اكبر نیامده
آرام بـخشِ خاطرِ مضطر نیامده
از حال و روزِ خویش مرا بی خبر گذاشت
مـعراج رفته با دلم آخـر نیامده
یك سیبِ بوسه از لبِ پیغمبری نداد
شایـد كه وقـتِ میوۀ نوبر نیامده
در موجِ تلخِ هلهله ها جز من از كسی
شكـرانـۀ لِـرَبِّكَ وَانْـحَرْ نیامده
در خیمه ختمِ نادِ عـلی نذر كرده ام
از چیست بر اجـابـتِ مـادر نیامده؟
نیزه انـارِ پهلوی حَورائیش كه ریخت
یك دانه اش به دامنِ هـاجـر نیامده
مقراض هـا حریـرِ تنش را بُرش زدند
چیزی به جـز حصیر از او در نیـامده
می خواستم كه پا نَكِشد بر زمیـن نشد
كاری به غیـرِ گریه ز مـن بـر نیامده
وقتی حریفِ این همه زخمش نمی شوم
عمرم چـرا به پـایِ سـرش سر نیامده؟
تابـوتِ مـرگِ حاصلِ عـمرم تمـامِ عمر
بـر شانـه بود، حـسِ به بـاور نیامده
هر چـه كنارِ هم بـه عبا چیدمش هنوز
خیـلی شبـیـهِ اكبـرِ مـن در نیامده
علیرضا شریف