باز ميخانه و مي باز سماعي ديگر
باز هم مطرب و ني باز نوائي ديگر
مي گلگلون كه چكد از لب مستت ساقي
فيض قدسي برساني به صفايي ديگر
خرقه ي زهد فكندم به كناري آري
خرقه ي عشق بپوشان نه ردائي ديگر
بر لب پير خرابات بود پيوسته
نغمات خوش ياهو نه صدائي ديگر
در غروبي كه در ميكده را مي بندي
منتظر بر سحرم تا به عطائي ديگر
تا پياپي قدحت حال دلم كرد خراب
جام مي را بشكستم به جفائي ديگر
با همه جور و جفايي كه تو از من ديدي
باز هم عيب بپوشان تو خدائي ديگر
مهدي روحاني كاشمري
با تشکر از ذره پروری شاعر گرامی