لحظه ای هم جان زهرا مادرت بابا حسین چشم خود وا کن به روی دخترت بابا حسین خواهم امشب با سرشک خود نمایم شستشو این سر و روی پر از خاکسترت بابا ح�

لحظه ای هم جان زهرا مادرت بابا حسین چشم خود وا کن به روی دخترت بابا حسین خواهم امشب با سرشک خود نمایم شستشو این سر و روی پر از خاکسترت بابا ح�

لحظه ای هم جان زهرا مادرت بابا حسین چشم خود وا کن به روی دخترت بابا حسین خواهم امشب با سرشک خود نمایم شستشو این سر و روی پر از خاکسترت بابا ح�

لحظه ای هم جان زهرا مادرت بابا حسین چشم خود وا کن به روی دخترت بابا حسین خواهم امشب با سرشک خود نمایم شستشو این سر و روی پر از خاکسترت بابا ح�

لحظه ای هم جان زهرا مادرت بابا حسین چشم خود وا کن به روی دخترت بابا حسین خواهم امشب با سرشک خود نمایم شستشو این سر و روی پر از خاکسترت بابا ح�
لحظه ای هم جان زهرا مادرت بابا حسین چشم خود وا کن به روی دخترت بابا حسین خواهم امشب با سرشک خود نمایم شستشو این سر و روی پر از خاکسترت بابا ح�
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
لحظه ای هم جان زهرا مادرت بابا حسین چشم خود وا کن به روی دخترت بابا حسین خواهم امشب با سرشک خود نمایم شستشو این سر و روی پر از خاکسترت بابا ح�

لحظه ای هم جان زهرا مادرت بابا حسین

چشم خود وا کن به روی دخترت بابا حسین

 

خواهم امشب با سرشک خود نمایم شستشو

این سر و روی پر از خاکسترت بابا حسین

 

این خرابه گوئیا بیت الحرام من شده

تو شدی کعبه و من هم زائرت بابا حسین

 

خار رفته در کف پای من و عفوم نما

گر نمی خیزم کنون در محضرت بابا حسین

 

بر روی نیزه چها دیدی که گریه کرده ای

دخترت قربان این چشم ترت بابا حسین

 

کاش دستی داشتی و می گرفتی ام به بر

تا که بوسه می زدم بر حنجرت بابا حسین

 

چون تو بابا من هم از عمه خجالت می کشم

بسکه زحمت داده ام بر خواهرت بابا حسین

 

ای فروغ دیده زهرا تو هم چیزی بگو

با کلامت جان بده بر دخترت بابا حسین

 

بسکه از سیلی به رویم رنگ نیلی داده اند

دیدنی شد این گل نیلوفرت بابا حسین

 

خواب دیدم بر لب و دندانت ای قاری من

چوب می زد دشمن کین پرورت بابا حسین

 

غیبتش را در مدینه تا کند جبران عدو

می زند من را به جای مادرت بابا حسین

 

از چه رو کف می زنند و پایکوبی می کنند

شامیان پای سر آب آورت بابا حسین

 

من سر هم بازیم را روی نیزه دیده ام

باز دلتنگم برای اصغرت بابا حسین

 

تا که سیلی زد مرا دیدم به چشمان خودم

بود دست ساربان انگشترت بابا حسین

 

پایگاه شعر رضیع الحسین (ع)


تعداد بازديد : 99
جمعه 06 دی 1392 ساعت: 11:56
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف