حضرت قاسم بن الحسن(ع) آمد از خیمه برون نور چشمان حسن صورتش پارۀ ماه پارۀ جان حسن نوگل فاطمه و سَرو بستان حسن مَرد میدان حسین شیر میدان حسن چ

حضرت قاسم بن الحسن(ع) آمد از خیمه برون نور چشمان حسن صورتش پارۀ ماه پارۀ جان حسن نوگل فاطمه و سَرو بستان حسن مَرد میدان حسین شیر میدان حسن چ

حضرت قاسم بن الحسن(ع) آمد از خیمه برون نور چشمان حسن صورتش پارۀ ماه پارۀ جان حسن نوگل فاطمه و سَرو بستان حسن مَرد میدان حسین شیر میدان حسن چ

حضرت قاسم بن الحسن(ع) آمد از خیمه برون نور چشمان حسن صورتش پارۀ ماه پارۀ جان حسن نوگل فاطمه و سَرو بستان حسن مَرد میدان حسین شیر میدان حسن چ

حضرت قاسم بن الحسن(ع) آمد از خیمه برون نور چشمان حسن صورتش پارۀ ماه پارۀ جان حسن نوگل فاطمه و سَرو بستان حسن مَرد میدان حسین شیر میدان حسن چ
حضرت قاسم بن الحسن(ع) آمد از خیمه برون نور چشمان حسن صورتش پارۀ ماه پارۀ جان حسن نوگل فاطمه و سَرو بستان حسن مَرد میدان حسین شیر میدان حسن چ
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت قاسم بن الحسن(ع) آمد از خیمه برون نور چشمان حسن صورتش پارۀ ماه پارۀ جان حسن نوگل فاطمه و سَرو بستان حسن مَرد میدان حسین شیر میدان حسن چ

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

 

آمد از خیمه برون نور چشمان حسن

صورتش پارۀ ماه پارۀ جان حسن

نوگل فاطمه و سَرو بستان حسن

مَرد میدان حسین شیر میدان حسن

چهره اش خورشیدی است ز شبستان حسن

حُسن رویش به مثال آفتابی به نقاب

ز نظرها پوشید صورتش را به حجاب

بر لبش وقت رجز بهترین قول و غزل

ریزد از لعل لبش بهتر از شهد عسل

با همه شوق و شتاب می رود سوی اَجل

و اَنَا بنُ الحَسنش ذکر نابی ز ازل

اذن میدان که گرفت شد به میدان عمل

و عمو با دل خون می کشیدش به بغل

رفت شمشیر بدست زِرِهَش بود کفن

بر لبش ذکر حسین بود بر دلش یاد حسن

متحیّر ز قدش لشگر خصم لعین

متوجّه به رخش عده ای بی دل و دین

قلب لشگر بشکافت ز یسار و ز یمین

بود از حملۀ او باد صفّین وزین

همه یل های عرب زیر تیغش به کمین

ارزق شامی از آن تیغ شد نقش زمین

ابنِ سعدِ اَزُدی فرصتی یافت طلا

ماه را کرد دو نیم دشت شد دشت بلا

عشق و ایثار و وفا چه کند با دلِ خون

آبرو داشت کثیر معرفت داشت فزون

از غم و عشق حسین چهره اش غرق بخون

مرکبش خورد زمین راکبش گشت نگون

لشگری ریخت سرش با همه بغض و جنون

سینه اش خُرد شد از سم اسبانِ قشون

ناگهان گشت بلند ناله اش : یا عَمّاه

یاد از زهرا کرد نوحه اش : وا اُمّاه

با همه خشم و شتاب آمد از خیمه عمو

با همان قهر و غضب زد به اُردوی عدو

عدّه ای را به سر و عده ای را به گلو

بین آن گرد و غبار دید آن سِرّ مگو

متلاشی ز هم است صورت و فرق نکو

گفت : ای قاسم من با عمو راز بگو

گفت : ای تاج سرم جز تو بالای سرم

هست این جدّ من و هست پیشم پدرم

***

حاج محمود ژولیده


تعداد بازديد : 515
شنبه 18 آبان 1392 ساعت: 14:21
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف