ره به کجا برده اي، رفته زکنعان من
خسته و وامانده ام، اي سروسامان من
رفتي و در قرب حق ميوه طوبي شدي
پاي درت مانده ام، اي گُل پنهان من
سوخت دلم در کوير از غم ديدار تو
بارشي آغاز کن، اي همه باران من
رفت پرستوي عشق، ديده به راهم هنوز
تا که کجا بيندت، ديده گريان من