اي همه عصمت جانانه ز پا تا به سرت
كه خـدا فخـر نمايد ، به نمـاز سحـرت
تـو که شـايسته تـرین مــادر هستی بودی
از چه خم گشت در ايام جواني كمرت
--------
اي فـداي جـگر شـوهـر خـونين جـگرت
از چـه خم گشت در ايـام جـواني كمرت
بـه نـگاه عـلي و نـالـه ي زينـب سـوگـند
حسنت ديد درآن كوچه چه آمد به سـرت
--------
يک لحظـه علي تو را نمي بُرد از ياد
مـي سـوخت و ناچـار نمـي زد فرياد
زهـرا ، به خدا قسم علي جان مي داد
وقـتي نـگه اش بـه ميـخ در مـي افتاد
محمدبنواری