عمري به انتظار نشستم، نيامدي
حتي درون سينه شكستم، نيامدي
چندين غروب آمد و آدينهها گذشت
چشم انتظار روي تو هستم، نيامدي
گفتم دوباره بي تو به سامان رسيدهام
عاشقتر از هميشه نشستم، نيامدي
چيدم ميان سينه الفباي نام تو
دل در هواي عشق تو بستم، نيامدي
اينجا ميان اين همه آدم غريبهام
از هرچه هست بي تو گسستم، نيامدي
تنها منم كه با تو صميميترم هنوز
دل بر نگاه پنجره بستم، نيامدي
از آسمان ابري چشمان خود ترم
با اشكِ چشم آينه شستم، نيامدي
گفتم حديث لاله ي عاشق ولي چه سود
در انتهاي عمر خود هستم، نيامدي
علیرضا باقری (لاله)