|
حبیب بن مظاهر
بی گمان در هر زمان وهرمکان
عشق ، نشناسد دل پیر و جوان
عشق در دل ها چو ظاهر می شود
دل « حبیب بن مظاهر» می شود
درگذار از روزها و روزگار
دیده او هفتاد پاییز و بهار
هست او از جمله اصحاب رسول
ازمحبان است و بی تاب رسول
درجمل ، صفین ، هم درنهروان
بوده همراه امیر مومنان
حامل علم علی مرتضاست
با« منایا و بلایا » آشناست
استوار و پرصلابت گام او
قلب دشمن در هراس از نام او
بس شجاع ومهربان ونیک خوست
جایگاهی ویژه دارد نزد دوست
پیش بینی کرده مرگ خویش را
با شهادت ، در زمین کربلا
کوله بارش بسته در راه سفر
تا گذارد پا به میدان خطر
پیر اما ، در شجاعت بی نظیر
درمصاف دشمن حق ، شیرگیر
سر به فرمان « حسینش » داده است
درسپاه کربلا فرمانده است
با دلی از عشق جانان بی قرار
می گذارد پا به سمت کارزار
رزم او با شب پرستان دیدنی ست
عزم او در سمت میدان دیدنی ست
همچو کوهی سرفراز و سربلند
با نوایی گرم وگیرا و بلند
ایستاده تا رجز خوانی کند
ازنوایش دشت ، طوفانی کند
«من حبیب هستم ، حبیب مظهری
فارس هیجا و حربی تسعری»
لشکر دشمن هیاهو می کند
سوی او از هر طرف رو می کند
وقت رزمی نابرابر می شود
سهم عاشق ، دادن سر می شود
درهجوم لشکر کفتارها
می زند بوسه « حبیبم » خاک را
رد صدها زخم بر روی تنش
می چکد خون از لب پیراهنش
می کند بر عهد و پیمانش وفا
با تنی زخمی ، سری از تن جدا
کن تماشا جلوه ی آن ماه را
می درخشد بر فراز نیزه ها
بر شهیدانی چنین والامقام
صد سلام و صد سلام وصد سلام
تعداد بازديد : 225
دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت: 6:46
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)