دل کوچه از رد پایش گرفت همان اول ماجرایش گرفت کسی راه یک کوچه را تنگ کرد کسی راه را بر خدایش گر

دل کوچه از رد پایش گرفت همان اول ماجرایش گرفت کسی راه یک کوچه را تنگ کرد کسی راه را بر خدایش گر

دل کوچه از رد پایش گرفت همان اول ماجرایش گرفت کسی راه یک کوچه را تنگ کرد کسی راه را بر خدایش گر

دل کوچه از رد پایش گرفت همان اول ماجرایش گرفت کسی راه یک کوچه را تنگ کرد کسی راه را بر خدایش گر

دل کوچه از رد پایش گرفت همان اول ماجرایش گرفت کسی راه یک کوچه را تنگ کرد کسی راه را بر خدایش گر
دل کوچه از رد پایش گرفت همان اول ماجرایش گرفت کسی راه یک کوچه را تنگ کرد کسی راه را بر خدایش گر
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
دل کوچه از رد پایش گرفت همان اول ماجرایش گرفت کسی راه یک کوچه را تنگ کرد کسی راه را بر خدایش گر

 

دل کوچه از رد پایش گرفت
همان اول ماجرایش گرفت

کسی راه یک کوچه را تنگ کرد
کسی راه را بر خدایش گرفت

و دستی که می شد همان ابتدا
خبرهایی از انتهایش گرفت

چه بادی وزید از ته کوچه ها
که شهر مدینه هوایش گرفت؟

نمی دانم آن شدت ناگهان
که پر درد بود از کجایش گرفت؟

سراسیمه بغضی به داداش رسید
از ضربه ایی که صدایش گرفت

مگر چه به دستان این کوچه داد؟
که زخم کبودی به جایش گرفت

مجالش نمی داد تا پا شود
حسن بود از شانه هایش گرفت

حوالی پهلوی پا خورده اش
دل آسمان هم برایش گرفت

سروده ی علی اکبر لطیفیان



تعداد بازديد : 123
دوشنبه 05 فروردین 1392 ساعت: 23:53
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف