خواب دیدم سرت را شکستند
دست و بال و پرت را شکستند
در تب دشنه و تیغ و شمشیر
نازنین خاطرت را شکستند
[[[[[[[[
نعش خورشید بود و تب دشت
پلک ها ی ترت را شکستند
باد در خیمه ها شعله می ریخت
شعله ها خواهرت را شکستند
[
بغض ها در گلوی تو تا خورد
ناله آخرت را شکستند
«آب» مهریه ی مادرت بود
حرمت مادرت را شکستند
کودک تشنه ات تیر نوشید
آخرین یاورت را شکستند
دست تقدیر بود و سیاهی ؟
خواب دیدم پرت را شکستند
***آرزو شیرین زبان***
(بجنورد)