به وقت مرگ، پر کردم زخون چشم تر خود را
که تنها می گذارم بین دشمن، همسر خود را
خدایا! اولین مظلوم عالم را تو یاری کن
که امشب می دهد از دست، تنها یاور خود را
دلم خواهد که برخیزم زجا و بازویش گیرم
دل شب چون نهد بر قبر پنهانم، سر خود را
اجل ای کاش در آن ماجرا می بست چشمم را
نمی دیدم نگاه دردناک دختر خود را
شهادت می دهد فردا به محشر عضو عضو من
که کشتند این جماعت، دختر پیغمبر خود را
علی جان، گریه کن تا عقده ای از سینه بگشایی
مکن حبس اینقدر آه دل غم پرور خود را
برای بار دوم، زانویت خم می شود فردا
که امشب می دهی از دست، رکن دیگر خود را
حلالم کن، حلالم کن، حلالم کن، حلالم کن
خداحافظ، که گفتم با تو حرف آخر خود را
حاج غلامرضا سازگار (میثم)
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آمار سایت