از زهر کینه امشب رنگ از رخم پریده در این دیار غربت جانم به لب رسیده
شد موسم جدایی – جواد من کجایی
همچون گزیده ماری ، دائم به خود بپیچم سر تا به پا شدم آب ، دیگر نمانده هیچم
شد موسم جدایی – جواد من کجایی
دشمن به دل بسی خون ساعتی به ساعتم کرد شکر خدا که این زهر ، از عضه راحتم کرد
شد موسم جدایی – جواد من کجایی
از دست میزبانم زهر ستم چشیدم با یک جهان غم و درد عبا به سر کشیدم
شد موسم جدایی – جواد من کجایی
می گفت از سوز دل کجایی ای جوادم آتش گرفته قلبم ، بابا برس به دادم
شد موسم جدایی – جواد من کجایی
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آمار سایت