کاش این سر برود ، حنجره ام خوب شود
حیف تاریست که در هجر تو معیوب شود
لحظه ی بردن نام تو اگر خون بدود _
روی این حنجره ، بایست طلاکوب شود
ترسم آن است تنم علقه ببندد به سرم
و سرم در پی این غائله مغلوب شود
میل غلطان شدن سر ، زده گویا به سرم
دل اگر سر نپراند که دل آشوب شود
حیف چشمیست که یوسف نشود پیش شما
بعد راضی شود از هجر تو یعقوب شود
تیغ باید برسد چاره ای اندیشه کند
جنس این چشم و دل و حنجره مرغوب شود
هر که خونش نطراوید خدایا نکند
نفسش سوخته و حنجره اش چوب شود !!!؟