اشعار شب هفتم – مطهره عباسیان ظهر ست و خون در دشت ، گُل می پروراند ظهر ست و فردا ریشه در خون

اشعار شب هفتم – مطهره عباسیان ظهر ست و خون در دشت ، گُل می پروراند ظهر ست و فردا ریشه در خون

اشعار شب هفتم – مطهره عباسیان ظهر ست و خون در دشت ، گُل می پروراند ظهر ست و فردا ریشه در خون

اشعار شب هفتم – مطهره عباسیان ظهر ست و خون در دشت ، گُل می پروراند ظهر ست و فردا ریشه در خون

اشعار شب هفتم – مطهره عباسیان ظهر ست و خون در دشت ، گُل می پروراند ظهر ست و فردا ریشه در خون
اشعار شب هفتم – مطهره عباسیان ظهر ست و خون در دشت ، گُل می پروراند ظهر ست و فردا ریشه در خون
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
اشعار شب هفتم – مطهره عباسیان ظهر ست و خون در دشت ، گُل می پروراند ظهر ست و فردا ریشه در خون

 

اشعار شب هفتم – مطهره عباسیان

 

ظهر ست و خون در دشت ، گُل می پروراند

ظهر ست و فردا ریشه در خون می دواند

 

 آنقدر غم در دشت جولان می دهد تا

 شش ماهه ها را هم به میدان می کشاند

 

شش ماهه ای از فرط غیرت ، با لب خشک

خود را به آغوش شهادت می رساند

 

این گریه ها و بی قراری ها بهانه ست

 تا خویش را از دست مادر وا رهاند

 

باید امامش را کند یاری، نباید

 یک لحظه هم خون خدا تنها بماند

 

مادر ! تحمل کن... که فردا این سر من

از نیزه های نیزه داران جا نماند

 

مطهره عباسیان


تعداد بازديد : 157
چهارشنبه 01 آذر 1391 ساعت: 9:31
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف