اشعار محرم – محمدرضا ناصری
عطری غریب از دل قلبت وزیده است
آری نسیم قطره ی اشکم خریده است
آقا دعای مادرتان بعد گریه اش
من را به سمت مجلس اشکت کشیده است
روز ازل که حق ،گل من را سرشته است
از آب دیده ی تو مرا آفریده است
عالم به مهربانی و لطف و کرامتت
در خواب هم مثال تو آقا ندیده است
گیرم سبو سبو ز گل دیده ام گلاب
اشکم به پای ماتمت آقا چکیده است
گر در غم تو من نمک روضه می زنم
از توست به من که نمک ها رسیده است
آماده ی سفر شده ای چون کبوتری
اما پس_ نگاه خودت یاد مادری
محمد رضا ناصری