امام علی(ع)-غدیر
ظهر غم بود و بركه هم تشنه
بركهای كه تب بیابان داشت
دل او مثل تكه های سفال
اشتیاق نماز باران داشت
ظهر یك روز آفتابی بود
بركه پلكی زد و نگاهش رفت
باز هم تا به انتهای كویر
حسرت جانگداز آهش رفت
آه! من بركۀ نگاه توأم
من به جز چشم تو نمی نوشم
تا نیایی و هم دمم نشوی
به خدا لحظه ای نمیجوشم
آه! من بركه های یعقوبم
كه به دشت فراق جاری شد
من همان رود نیل موسایم
كه به سمت عراق جاری شد
من همان بركۀ نمك گیرم
كز سر سفره ات نمك خوردم
من كویر حجازی صبرم
كه به شوق شما ترك خوردم
بركه از درد و دل لبالب بود
بركه آن روز در تلاطم بود
بركه آن روز فكر آب نبود
فكر یك بركه پر از خون بود
ظهر زیبای روز نوروزی
باز پلكی زد و نگاهش رفت
نه ولی مثل اینكه این دفعه
صد و ده بار سوز آهش رفت
ماه او در حوالی خورشید
با هزاران ستاره می آمد
بشنو و شك نكن صدای خدا
از سر هر مناره میآمد
اشهد انّ ذاته مستور
اشهد انّ نوره منشور
اشهد انّ مومنون به
كلهم فائزون بیت النور
آیه ای روی بال جبرائیل
پر زد و لحظهای تلاوت شد
بعد از آنكه رسول آن را خواند
پر زد و محو در ولایت شد
آیه پرواز كرد تا بركه
از تجلای آب صحبت كرد
بركۀ خالی سفالی ما
گریه كرد و دوباره بیعت كرد
گفت بالماءِ كُلَّ شَیءٍ حَی
من همان خاك مرده ام ای آب
من اگر بركه ای پر از آبم
از شما آب خورده ام ای آب
تو همان بی كران اقیانوس
من همان كوزۀ سفال توأم
كه اگر آه لب به من بزنی
مطمئنم همیشه مال توأم
بركه از اشتیاق دریا شد
زیر پاهای ماه جاری شد
ماه عكسش به بركه افتاد و
عكس این لحظه یادگاری شد