نیزه دارت به من یتیمی را ، داشت از روی نی نشان می داد زخم هرچه گرفت جان مرا ، هر نگاهت به من که جان

نیزه دارت به من یتیمی را ، داشت از روی نی نشان می داد زخم هرچه گرفت جان مرا ، هر نگاهت به من که جان

نیزه دارت به من یتیمی را ، داشت از روی نی نشان می داد زخم هرچه گرفت جان مرا ، هر نگاهت به من که جان

نیزه دارت به من یتیمی را ، داشت از روی نی نشان می داد زخم هرچه گرفت جان مرا ، هر نگاهت به من که جان

نیزه دارت به من یتیمی را ، داشت از روی نی نشان می داد زخم هرچه گرفت جان مرا ، هر نگاهت به من که جان
نیزه دارت به من یتیمی را ، داشت از روی نی نشان می داد زخم هرچه گرفت جان مرا ، هر نگاهت به من که جان
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
نیزه دارت به من یتیمی را ، داشت از روی نی نشان می داد زخم هرچه گرفت جان مرا ، هر نگاهت به من که جان

نیزه دارت به من یتیمی را ، داشت از روی نی نشان می داد

زخم هرچه گرفت جان مرا ، هر نگاهت به من که جان می داد

 

تو  روی نیزه هم اگر باشی ، سایه ات همچنان روی سر ماست

ای سر روی نیزه!ای خورشید! گرمیت جان به کاروان می داد

 

دیگر آسان نمی توان رد شد،هرگز از پیش قتلگاهی که...

به دل روضه خوان تو -که منم-،کاش قدری خدا توان می داد:

...

سائلی آمد و تو در سجده،«انّمایی» دوباره نازل شد

چه کسی مثل تو نگینش را، این چنین دست ساربان می داد؟

...

کم کم آرام می شوی آری ،سر روی پای من که بگذاری

بیشتر با تو حرف می زدم آه،درد دوری اگر امان می داد

 

شاعر: رضا يزداني

تعداد بازديد : 147
یکشنبه 05 شهریور 1391 ساعت: 9:12
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف